به گزارش مجله خبری نگار/همشهری آنلاین - حوادث: چند روز قبل گزارش یک سرقت در درمانگاهی واقع در شمال تهران به پلیس اعلام شد. عامل این سرقت کسی جز نیروی خدمانی درمانگاه نبود که علاوه بر سرقت طلاهای بیمار، در امور پزشکی نیز مداخله کرده بود. وقتی ماموران در درمانگاه حاضر شدند، دختر جوان گفت: یکی از کارکنان بیمارستان با تزریق داروی بیهوشی، مرا تا پرتگاه مرگ پیش برد تا گوشواره هایش را سرقت کنم. او توضیح داد: سرگیجه شدیدی داشتم و حالم اصلا خوب نبود. به همین دلیل راهی درمانگاهی در شمال تهران شدم تا سرم بزنم. قبل از رفتن به مادرم نیز پیامکی فرستادم، اما به قدری حالم بد بود که پس از تزریق سرم، بیهوش شدم. چشمانم را که باز کردم، داخل خانه بودم و خانوادهام نیز نگران وضعیتم شده بودند. از سوی دیگر متوجه شدم که گوشواره هایم به سرقت رفته است. به همراه مادرم به درمانگاه رفتیم و در آنجا اتفاق عجیبی افتاد؛ فردی که کار تزریقات سرم برای من انجام داده بود میگفت گوشواره هایم را روی زمین پیدا کرده و تحویل سرپرستار بخش داده است. اما دوربینهای مداربسته که بازبینی شد، نشان داد که آن شخص، داخل سرم من داروی بیهوشی تزریق کرده و پس از آنکه من بیهوش شدم، گوشواره هایم را به سرقت برده است.
در این شرایط، سارق نیز دستگیر شد و در بازجوییها به سرقت و دخالت در امور پزشکی اعتراف کرد. تحقیقات از او زیر نظر قاضی امیر محمد کوزه گران بازپرس شعبه نهم دادسرای جرایم پزشکی ادامه دارد.
آرزویم این بود که پزشک شوم
متهم این پرونده ۲۸ ساله است. او میگوید که تا به حال پایش به اداره پلیس باز نشده، اما به خاطر یک اشتباه، تبدیل به سارق شده است.
انگیزه ات از سرقت چه بود؟
با دیدن گوشوارههای دختر جوان که به نظر سنگین بود، عقل از سرم پرید، چون مدتها بود که دچار مشکلات مالی شده بودم. صاحب خانه جوابمان کرده بود و برای اجاره یک خانه بهتر، نیاز به پول داشتم.
متاهلی؟
نه. با مادرم زندگی میکنم. دلم میخواست خانه خوبی اجاره کنم. اجارهها خیلی بالا رفته است. در یک لحظه وسوسه سرقت به جانم افتاد، اماای کاش مرتکب چنین اشتباهی نمیشدم و با آبرویم بازی نمیکردم.
اما نه تنها مرتکب سرقت شدهای بلکه در امور پزشکی هم دخالت کردی؟
من به عنوان نیروی خدماتی در درمانگاه استخدام شدم، اما در این ۳ سال، تزریقات هم یاد گرفتم. هرچند به علم پزشکی علاقه شدیدی دارم و همیشه دلم میخواست دکترعمومی یا داخلی شوم، اما مشکلات مالی اجازه نداد تا درسم را ادامه بدهم.
به دختر جوان داروی بیهوشی تزریق کردی تا نقشه سرقت را اجرا کنی، نترسیدی جانش را از دست بدهد؟
حواسم بود که دوز دارو را بالا نبرم، اما خب خدا رحم کرد که مشکلی برایش پیش نیامد در غیراینصورت تبدیل به قاتل هم میشدم. راستش اصلا فکرش را هم نمیکرد ماجرا لو برود. با خود گفتم شاکی تصور میکند گوشواره هایش در خیابان افتاده است، اما آنها به بیمارستان برگشتند و از من شکایت کردند.
چند نفر را با این شگرد بیهوش کردی و طلاهایشان را به سرقت بردی؟
متهم ابتدا سکوت میکند و بعد درحالیکه دستپاچه شده میگوید: باور کنید من سارق سریالی نیستم!