به گزارش مجله خبری نگار/همشهری آنلاین - حوادث: شامگاه چهارم آذر ماه به بازپرس جنایی تهران اعلام شد که زنی حدودا ۷۴ ساله در خانه اش در شمال پایتخت با ضربه چاقو به قتل رسیده است. تیم جنایی پس از ورود به خانه مقتول با پیکر خونین او در سالن پذیرایی مواجه شد. خانه کاملا بهم ریخته و در گاوصندوق نیز باز بود. در ادامه معلوم شد که از داخل گاوصندوق بیش از ۱۰ میلیاردتومان طلا و جواهرات به سرقت رفته است. علاوه بر این، تمام ظروف عتیقه و نقرههای مقتول نیز سرقت شده بود. بررسیهای اولیه حکایت از این داشت که قتل از سوی یک آشنا رخ که به راحتی وارد خانه شده و در این شرایط تحقیقات برای شناسایی او آغاز شد.
در گام نخست تصاویر دوربینهای مداربسته بررسی شد. هرچند قاتل صورت خود را با پارچه پوشانده و کلاه کاسکت به سر داشت، اما نکته ظریفی به چشم میخورد که کلید حل معمای قتل شد؛ مدل خاص راه رفتن قاتل. مدلی که با دقت یکی از بستگان مقتول، معلوم شد متعلق به پسر قربانی است و به این ترتیب وی دستگیر شد و هرچند اصرار بر بیگناهی داشت، اما صبح دیروز با توجه به شواهد و مدارک موجود، قفل سکوتش را شکست و اسرار قتل مادرش را رازگشایی کرد. او پس از اقرار به جنایت، برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
متهم به قتل مردی ۵۰ ساله است. او میگوید که قصد سرقت از گاوصندوق خانه مادرش را داشته است نه قتل او را. گفتوگو با این مرد را بخوانید.
چون بیکار و ورشکست شده بودم.
تاجر بودم. در کار واردات لوازم یدکی خودرو بودم. با پدرم کار میکردم، اما بعد از فوت پدرم، شرایط کاری من هم بهم ریخت. به تدریج، اوضاع کاریام بهم ریخت و ورشکست شدم؛ و به همین دلیل نقشه دستبرد به خانه مادرت را کشیدی؟
میدانستم داخل گاوصندوق مادرم، بیش از ۱۰ میلیارد، پول، دلار، سکه، طلا و جواهرات زیادی وجود دارد. سکههای عتیقهای که جواهر و الماس بودند و پدرم سالها قبل از فوتش خریده بود. قبل از جنایت، به خانه مادرم رفتم و از او خواستم پول به من قرض بدهد، اما او یک سکه بیشتر به من نداد که به درد من نمیخورد. به همین دلیل تصمیم به سرقت گرفتم، چون یکی از پسرهایم در اروپا تحصیل میکند و باید برای او یورو میفرستادم. پسر دیگرم تازه نامزد کرده بود و باید هزینه عروسی او را جور میکنم. خلاصه خیلی تحت فشار بودم.
اما نقشه سرقت، تبدیل به جنایت شد.
خیلی ترسیده بودم. آن روز صورتم را گریم کردم، کلاه کاسکت روی سرم گذاشتم و با پارچه صورتم را پوشاندم. سپس وارد خانه مادرم شدم. او را تهدید کردم که رمز گاوصندوق را در اختیارم قرار دهد، اما مادرم مرا شناخت. با هم درگیر شدیم و ناخواسته جانش را گرفتم، اما خیلی پشیمانم.
گذاشتم داخل یک کیف رمز دار. سپس به سراغ دوستم رفتم و گفتم مقداری ظروف عتیقه پیدا کردهام. کیف را در انباری خانه دوستم پنهان کردم و به او گفتم مراسم مادرم تمام شود برمی گردم کیف را میگیرم، اما از روی مدل راه رفتنم شناسایی و دستگیر شدم.
یک تیک عصبی موجب شده، به شکل خاصی راه بروم.