به گزارش مجله خبری نگار،سید محمد طباطبائی در متنی با عنوان اندوه دوری از تئاتر که
نوشت:"درگذشت هنرمندان پیشکسوت و با سابقه در یک سال و نیم گذشته بر اثر کرونا، تلخکامی پشت تلخکامی برای جامعه هنری کشور پدید آورده است. در این میان کرونا انگار هنرمندان تئاتر و سینما را بیشتر نشان کرده است، هر موج از کرونا چندین موج در میان هنرمندان تئاتر و سینما داشته است. پرویز پور حسینی، اکبر عالمی، خسرو سینایی، منوچهر طیاب، کامپوزیا پرتوی، چنگیر جلیلوند، علی سلیمانی، فرشته طائرپور و چه بسیاری دیگر که در موجهای کرونا از ما جدا شدند؛ و حالا عزت الله مهرآوران؛ مرد مهربان، خوشرو، شریف و صادق عرصه تئاتر و سینما که کرونا ابتدا او را به خواب مصنوعی مجبور کرد و سپس او را در خواب ابدی فرو برد. اما اگر بدانیم، درگذشت عزت الله مهرآوران غم و حسرتی افزون بر اندوه فقدان او همراه دارد. او در تمام سالهای اخیر با اندوه کارگردانی تئاتر روزها را به شب گره زد و هر صبح گره از شب باز کرد به امید اینکه شاید دوباره با صحنه و تئاتر عشقبازی کند، اگرچه در تمام سالها هر چند اندک، بازیگری تئاتر را در برنامه کاری خود داشت.
جامعه ایرانی اگرچه عزت الله مهرآوران را در این دو دهه اخیر و به ویژه در چند سال گذشته با تلویزیون شناخت، اما او پیش و بیش از هرچیز یک هنرمند درست و درمان تئاتر بود؛ عنوانی که در این سالهای اخیر کمتر با آن شناخته میشد. کما اینکه نشان درجه یک هنریاش نیز در رشته تئاتر و ادبیات نمایشی بود. نه فقط ادبیات نمایشی که او در تئاتر کارگردان و بازیگر قابلی هم بود. در چند دوره جشنواره تئاتر فجر، آن زمانی که جشنواره تئاتر فجر دروازهاش مثل حالا اینچنین فراخ و حضور در آن اینطور آسان نبود حضور به یادماندنی داشت.
چه وقتی در "مرگ یزدگرد" بهرام بیضایی برای گلاب آدینه بازی کرد، چه زمانی که برای زنده یاد انوشیروان ارجمند یا آتیلا پسیانی روی صحنه رفت. عزت الله مهرآوران یک هنرمند باسابقه، شناخته شده، با سواد و خوب تئاتر بود. چه کارهایی که روی صحنه برد و چه نمایشنامههایی که نوشت و از او منتشر شده است. درد دارد که بسیاری و رسانهها نیز، حتی بعد از مرگش هم او را فقط به بازی در نقش کوتاهی در آژانس شیشهای یا مرد عوضی و حتی بسیار بیشتر به سریال هیولا و لیسانسهها و ... میشناسند. نه اینکه آثار سینمایی و تلویزیونی او درخور نباشد، موضوع این است که هیچ کس خاستگاه و خواستگاه مهرآورانِ عزیز را مورد توجه و اشاره قرار نداد. او در زندگیاش خواسته و خاستگاه خود را تئاتر میدانست و به ویژه در تلویزیون تنها به اجبار روزگار و شرایط حضور مییافت اگرچه در این اجبار هم کم نمیگذاشت و بسیار درخشان و ماندگار ظاهر میشد. از نقشی فرعی، شخصیتی اصلی و محوری و ماندگار خلق میکرد. این، اما موجب نمیشد که غم دوری از تئاتر را فراموش کند. وقتی حرف تئاتر پیش میآمد چنان با شور و حرارت سخن میگفت که گویی عاشقی از عشق سخن میگوید. آخر این سخنانِ پرحرارت، اما آهی بود و افسوسی. میگفت اگر مستاجر نبودم یک روز هم در تلویزیون کار نمیکردم، کار من نوشتن و تئاتر است. نه اینکه تلویزیون را دوست نداشته باشد، نه، تئاتر را و به ویژه نوشتن را جور دیگری دوست داشت. اما تئاتر و به ویژه نوشتن که آب و نان ندارد تا بتوان با آن زندگی کرد یا حتی زنده ماند.
حالا برای این حرفها دیر است، اما او قرار بود «ابریشم بانو» را دوباره کار کند، قرار بود نمایشنامهای منتشر نشده را روی صجنه ببرد، قرار بود چندین نمایشنامه منتشر نشدهاش را برای انتشار، بازنویسی نهایی کند، آری قرار بود پایان بدهد به این دوری از تئاتر، اما نشد که نشد و شد حسرتی مانده بر وجود نازنیناش.
روی سخن با مدیران هنری و تئاتر مملکت است، مدیران گذشته، حال و پس از این؛ از عزت الله مهرآوران گذشت، عمو عزتِ عزیز ما رفت، با اندوه دوری از تئاتر. به فکر ماندهگان باشید؛ هنرمندان عزیزی که به اجبار شرایط اقتصادی یا هر دلیل دیگری سالهاست روی صحنه نرفتهاند. باور کنید اگر کمی از بودجه برنامهها و فعالیتهای بیاثر و بیثمر، از هزینههای جشنوارههای موضوعی و مناسبتی کاسته و بودجهای برای حمایت از تولید اثر توسط هنرمندان پیشکسوت تئاتر به ویژه استادان این حوزه درنظر بگیرید برای هنرمندان باسابقه انگیزه و برای جوانترها امید آفریدهاید. فردا عزت الله مهرآوران به خاک سپرده میشود، اما او بر دلش غصه دارد. او دو سال دنبال سرمایه و بودجهای برای اجرای تئاتر بود و نشد. شاید جوابیه بیاید که او درخواستی نداشته تا به آن رسیدگی شود، آری او درخواستی نداشت، ساختار مدیریتی باید از او درخواست میکرد. "