به گزارش مجله خبری نگار، در روانشناسی، اصطلاح بهزیستی ذهنی (SWB) برای توصیف میزان احساس شادی و رضایت افراد مختلف از زندگی خود استفاده میشود. اگرچه برخی مطالعات ارتباطی بین SWB و تشخیص برخی از اختلالات روانی مانند افسردگی و اختلالات اضطرابی یافتهاند، اما اشتراکات ژنتیکی احتمالی آنها هنوز به وضوح مشخص نشده است.
محققان دانشگاه سونگ کیون کوان، مرکز پزشکی سامسونگ، بیمارستان بوندانگ دانشگاه ملی سئول و سایر موسسات در کره جنوبی اخیراً مطالعهای را با هدف درک بهتر ژنهایی که ممکن است در احساس شادی و رضایت از زندگی افراد نقش داشته باشند، و همچنین ارتباط احتمالی آنها با اختلالات روانی انجام دادهاند.
یافتههای آنها که در مجله Nature Human Behavior منتشر شده است، به بافتها و ژنهای خاصی از مغز مرتبط با سندرم ضعف و ناتوانی اشاره میکند و نشان میدهد که آنها ممکن است در ایجاد اختلالات روانی نیز نقش داشته باشند.
ووجه میونگ و هونگ-هی وون، نویسندگان این مطالعه، گفتند: «ما تیمی از روانپزشکان بالینی و متخصصان ژنتیک هستیم که علاقه مشترکی به مبانی ژنتیکی سلامت روان داریم.» «از طریق تجربه و تحقیقات بالینی، ما آموختهایم که مشکلات مربوط به شادی نه تنها در بین افراد مبتلا به اختلالات روانی رایج است، بلکه اغلب حتی پس از درمان علائم اساسی این اختلال نیز ادامه مییابد. این علائم باقیمانده میتوانند به طور قابل توجهی کیفیت زندگی را مختل کنند و اغلب در مراقبتهای بالینی نادیده گرفته میشوند.»
هدف اصلی کار اخیر میونگ، وون، جین یانگ جئونگ و همکارانشان، بررسی بیشتر عوامل مولکولی و ژنتیکی مؤثر در SWB و بررسی ارتباط آنها با اختلالات روانپزشکی بود. با درک بهتر این مکانیسمها، محققان امیدوارند که در نهایت مداخلات مؤثرتر و هدفمندتری را با هدف بهبود رفاه افراد، حتی اگر علائم روانپزشکی را تجربه نمیکنند یا دیگر تجربه نمیکنند، توسعه دهند.
میونگ و وون میگویند: «از دیدگاه ژنتیکی، «رفاه» یک تجربه ذهنی است که میتواند تحت تأثیر عوامل فرهنگی و محیطی قرار گیرد.» با این حال، ما فرض کردیم که مسیرهای عصبی و بیولوژیکی زیربنای این تجربه ممکن است ویژگیهای مشترکی را در بین جمعیتها به اشتراک بگذارند. به همین دلیل است که بررسی اینکه آیا معماری ژنتیکی SWB در بین گروههای اجدادی مختلف یکسان است یا خیر، مهم دانستیم. این دیدگاه بین جمعیتی، محور اصلی تحقیقات ما شد.
نکته قابل توجه این است که بیشتر پایگاههای داده ژنتیکی در مقیاس بزرگ موجود، مانند بیوبانک بریتانیا، در اروپا و ایالات متحده جمعآوری شدهاند، بنابراین بسیاری از دادههای موجود در آنها از افراد با تبار اروپایی جمعآوری شده است. در مقابل، دادههای ژنتیکی از غیراروپاییها همچنان کمیاب است. محققان تلاش کردند تا در تجزیه و تحلیلهای خود، دادههای ژنتیکی جمعآوریشده از جمعیتهای اروپایی و غیراروپایی را لحاظ کنند.
میونگ و وون توضیح دادند: «خوشبختانه، ما توانستیم به دادههای ژنتیکی مربوط به SWB نه تنها از گروههای اروپایی، بلکه از شرکتکنندگان کرهای نیز دسترسی پیدا کنیم.» «این به ما فرصتی بینظیر داد تا بررسی کنیم که چگونه عوامل ژنتیکی مرتبط با رفاه ممکن است در طیف وسیعی از زمینههای فرهنگی و محیطی عمل کنند. با این حال، وقتی صحبت از اختلالات روانی میشد، عدم تعادل قابل توجهی وجود داشت - دادههای ژنتیکی از جمعیتهای شرق آسیا بسیار محدودتر بود.» در نتیجه، بخش عمدهای از تحلیلهای ژنتیکی اصلی در مطالعه ما، به ویژه در مورد بیماریهای روانی، به مجموعه دادههای اروپایی متکی بود.
مطالعات ژنتیکی قبلی نشان دادهاند که استعداد ابتلا به بیماریهای روانی و BS «چندژنی» است. اساساً، این بدان معناست که آنها تحت تأثیر چندین گونه ژنتیکی قرار دارند که هر یک از آنها تأثیر بسیار کمی بر سلامت روان و رفاه واقعی افراد دارد.
میونگ و وون میگویند: «برای بررسی ارتباط ژنتیکی بین رفاه و اختلالات روانی، ما از ابزارهای آماری استفاده کردیم که از این معماری چندژنی بهره میبرند.» این روشها به ما اجازه دادند تا ارزیابی کنیم که چه میزان از گونههای ژنتیکی مؤثر بر یک ویژگی (مثلاً افسردگی) با گونههای مؤثر بر ویژگی دیگر (مثلاً SWB) همپوشانی دارند. این رویکرد به ما کمک کرد تا الگوهای مهم تأثیر ژنتیکی مشترک بین این دو حوزه را شناسایی کنیم.
تجزیه و تحلیل محققان نتایج بسیار جالبی به همراه داشت که نشان میدهد ژنها نقش کلیدی هم در شادی افراد و هم در سلامت روان آنها دارند. برای مثال، این تیم تحقیقاتی دریافت که حدود ۹۳ درصد از گونههای ژنتیکی مرتبط با افسردگی، با میزان احساس شادی افراد در زندگی روزمره نیز مرتبط هستند.
میونگ و وون میگویند: «این نشان میدهد که همان عوامل بیولوژیکی که بر خطر ابتلا به افسردگی تأثیر میگذارند، توانایی ما برای تجربه رفاه را نیز شکل میدهند.» «ما همچنین توانستیم این نتایج را در دو جمعیت بسیار متفاوت - اروپاییها و کرهایها - تأیید کنیم که این نتایج را حتی قویتر میکند. این بدان معناست که این پیوندهای ژنتیکی فقط مختص یک گروه از افراد نیستند، بلکه ممکن است جنبههای اساسی نحوه عملکرد مغز انسان را منعکس کنند.»
نکته قابل توجه این است که محققان ژنهای جدید مختلفی را شناسایی کردند که به نظر میرسد هم بر شادی و هم بر سلامت روان تأثیر میگذارند. برخی از این ژنها، از جمله ZMYND۸ و LINC۰۲۱۶۳، به تنظیم احساسات کمک میکنند و قبلاً در مناطق مهم مغز که در پردازش عاطفی و تصمیمگیری نقش دارند، مانند قشر جلوی مغز و آمیگدال، فعال بودهاند.
میونگ و وون گفتند: «به طور کلی، مطالعه ما ما را یک قدم به درک این موضوع نزدیکتر میکند که چرا برخی افراد بیشتر مستعد ابتلا به بیماری روانی هستند یا احساس شادی کمتری دارند.» در درازمدت، ما امیدواریم که این دانش به رویکردهای بهتر و شخصیسازیشدهتری در مراقبتهای سلامت روان منجر شود.»
به طور کلی، نتایج جمعآوریشده توسط این گروه از محققان نشان میدهد که برخی از ژنهایی که در SWB نقش دارند، در سلامت روان افراد نیز نقش دارند. محققان در مطالعات بعدی خود قصد دارند ارتباط ژنتیکی بین شادی و سلامت روان را با دقت بیشتری بررسی کنند، زیرا این امر در نهایت میتواند به توسعه مداخلات جدید با هدف بهبود رفاه بیماران روانی کمک کند.
میونگ و وون میگویند: «ابزارهای تحلیلی جدید، مطالعهی سوالات دقیقتر را ممکن میسازند - برای مثال، اینکه آیا ژنهای خاصی واقعاً تأثیر علّی بر هر دو ویژگی دارند یا اینکه آیا یک ژن واحد به روشهای مشابه یا متفاوتی بر سلامت روان و بیماری روانی تأثیر میگذارد.» «یکی دیگر از جهتگیریهای مهم برای تحقیقات آینده، گسترش حجم دادههای ژنتیکی خواهد بود. با مجموعه دادههای بزرگتر و دقیقتر، ممکن است بتوانیم گونههای ژنتیکی نادری را شناسایی کنیم که اگرچه غیرمعمول هستند، اما تأثیر زیادی بر توانایی فرد در احساس شادی یا خطر ابتلا به اختلالات روانی دارند.»
محققان امیدوارند به عنوان بخشی از کار آینده خود، مجموعه دادههای ژنتیکی جدیدی ایجاد کنند که شامل اطلاعاتی در مورد سلامت روان مردم شرق آسیا نیز باشد. این مجموعه دادهها میتوانند تحقیقات بیشتری را آغاز کنند و در نهایت منجر به درمانهای فراگیرتری شوند که ویژگیها و نیازهای منحصربهفرد طیف وسیعتری از افراد را در نظر میگیرند.
میونگ و وون افزودند: «در نهایت، هدف ما تبدیل این ایدهها به مزایای ملموس است - کمک به افرادی که حتی پس از دریافت درمان سلامت روان، همچنان با سطح پایین رفاه دست و پنجه نرم میکنند.» ما معتقدیم که درک زیستشناسی پشت این مشکلات، گامی مهم در جهت ممکن ساختن این امر است.