کد مطلب: ۵۸۱۳۱۶
چهارشنبه‌های امام رضایی (ع)

به گزارش مجله خبری نگار، عبدا... بن ابراهیم غفارى روایت می‌کند: تنگدست بودم و روزگارم به سختى مى‌گذشت. یکى از طلبکارهایم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف «صریا» حرکت کردم تا امام رضا (ع) را ببینم. مى‌خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهند که مدتى صبر کند. زمانى که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه‌اى بخورم.

بعد از غذا، از هر درى سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلا به چه منظورى به صریا آمده بودم. مدتى که گذشت، حضرت رضا (ع) اشاره کردند که گوشه سجاده‌اى را که در کنارم بود بلند کنم. زیر سجاده سیصد و چهل دینار بود. نوشته‌اى هم کنار پول‌ها قرار داشت. یک روى آن نوشته بود: «لا اله الا ا...، محمد رسول ا...، على ولى ا...»؛ و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده‌ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیه‌اش هم خرجى خانواده‌ات است.»

منبع: راسخون

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر