به گزارش مجله خبری نگار، وقتی واژه "دانشمند" را میشنوید چه چیزی در ذهنتان تداعی میشود؟ شاید تصویری از یک مرد با موهای سفید و ژولیده فرفری و عینک ته استکانی پشت میکروسکوپ و لولههای آزمایشگاهی! یا در نهایت یک زن با عینک نمره بالا و ابروان کشیده تو هم و اخلاق عصا قورت داده!
خُب هر تصوری از یک دانشمند دارید را بگذارید کنار که میخواهم باحالترین و بانمکترین و صد البته دانشمندترین دانشمندی که تو عمرم دیدم را بهتان معرفی کنم.
قصه آشنایی من با این دانشمند برمیگردد به روز دختر؛ یعنی همین چند روز پیش! او برای سخنرانی خودمانی با دخترهای دانشگاه تبریز دعوت بود و من برای خبر؛ از شما چه پنهان، اولش فکر میکردم قرار است شاهد یک سخنرانی خشک باشم که در نهایت دسته جمعی ناامید شویم و بگردیم دنبال هدف از خلقتمان.
اما چه میشود کرد، انسانیم و عاشق پیشبینی و پیش قضاوتها! همه چیز برعکس اتفاق افتاد؛ یک جوری دانشمند قصهمان مجلس را دست گرفت که بچهها حضار رودهبر شده بودند؛ او داشت جوری از سختی روزهایی که گذرانده برایمان به شیرینی تعریف میکرد که آدم دلش میخواست عین آنها برایش تکرار شود.
انصافا چشمان همه برق میزد و زمان کاملا گم شده بود و صدالبته برای منِ خبرنگار سوژهیاب هم یک سوژه چند وجهی پیدا شده بود، زیرا دانشمند نبود که بود، زن نبود که بود، استاد دانشگاه و مخترع هم که بود و از همه مهمتر مادر بود.
شمارهشان را هر جور که بود به دست آوردم و تماس گرفتم؛ از همان اَلوِ اول متوجه شدم که قرار است مصاحبه قشنگی شود، زیرا از بس که خانم دکتر، خوش انرژی بودند؛ پس شما هم اگر میخواهید با یک دانشمند ایرانی از نوع "خانم" در تبریز آشنا شوید، چند دقیقه از وقتتان را به خواندن گفتوگوی یک ساعته ما اختصاص دهید و لذت ببرید.
"این گفتگو با خانم دکتر لیلا روشنگر، عضو هیأت علمی دانشگاه تبریز، محقق، مخترع چندین اثر کارآمد در رشته تحصیلی خود که سال گذشته در زمره دانشمندان ۲ درصد جهان در آمد، است. "
خانم دکتر صداتون بزنم یا خانم دانشمند؟
خانم روشنگر: تو رو خدا ولم کن، چه دانشمندی! همان روشنگر یا لیلا.
خانم دکتر روشنگر یک معرفی مختصر از خودتان داشته باشید؟
روشنگر: من لیلا روشنگر هستم، از یک خانواده تبریزی با ۴ خواهر و برادر! پدر خدا بیامرزم فرهنگی بودند، از اینرو همه خواهر و برادرهایم در یک قید و آداب و فرهنگ و نظم زیاد بزرگ شدیم! زیرا پدر و مادرم بسیار در تربیت و منش بچههایشان وقت میگذاشتند و به عبارتی روی محوبیت فرزندانشان خیلی زمان گذاشتهاند! من همیشه خدا را شاکر هستم که در چنین خانوادهای بزرگ شدم.
سن خانمها را میپرسند دیگه؟ یا نپرسم!
روشنگر: راحت باش! هیچ ترسی از سنام ندارم یک دهه پنجاهی که برای هر روز این سنام تلاش کرده است؛ ازدواج کردم و دو دختر هم خداوند به من عطا کرده است.
کمی هم از رشته تحصیلی خودتان بفرمایید؟
روشنگر: من دکترای بافت و جنینشناسی دار همچنین پسادکتری طب بازساختی از سوئد هستم و در حال حاضر نیز عضو هیئت علمی گروه بافتشناسی و جنینشناسی دانشگاه تبریز هستم.
خانم دکتر چی شد؟ یعنی چه اتفاقی افتاد که روی این ریل تحصیلات و اختراع و دانشمندی افتادید؟
روشنگر: والله اتفاق خاصی نیافتاد، اوایل که مثل همه درسم را میخواندم، ولی بعدش متوجه شدم که در رشته من هر چقدر مطالعه کنی، تحقیق کنی، پژوهش داشته باشی باز جای کار زیادی است و خلاهای فراوانی است از اینرو سعی کردم تا همیشه مطالعه داشته باشم و با علم روز دنیا در رشته خودم آشنا باشم.
کمی هم در مورد اختراعتان صحبت کنید؟
روشنگر: کدام یکی؟ زیرا چند مورد اختراع داشتم.
در مورد بایو پرینتر توضیحاتی بفرمایید و در ادامه از مابقی اختراعهای خود!
روشنگر: بیو پرینتر یکی از اختراعاتی بود که در سال ۱۳۹۵ ساخته و ثبت اختراع شد و از آن موقع در ارتقای کیفیت قسمتهای مختلف روی آن کار شده است به طوری که اکتوت با بهترین نوع بیو پرینترهای سه بعدی در دنیا قابل رقابت است.
خُب نتیجه این اختراع چی بود؟
روشنگر: از طریق بایو پرینتر سلولهای بافت مورد نظر روی داربست کشت داده میشود که این روند در پیوند عضو، جایگزینی استخوان و بافت واقعی بدن به جای پروتز، جلوگیزی از قطعی عضو و مقابله با انواع قطعی عضو است! به زبان سادهتر اندامهای بدن موجود زنده با استفاده از بایو پرینتر در محیط آزمایشگاهی ایجاد کرد.
گفتید این اختراع تا مرحله انسانی رفته است، پس در مرحله تولید است؟
روشنگر: بله به مرحله تولید رسیده است و ما از ۶ سال پیش از طریق ثبت شرکت دانش بنیان این محصول را ثبت و به تولید رساندهایم.
ولی همچنان به تولید انبوه نرسیده است و اگر سفارشی داشته باشیم ساخته میشود، زیرا تمامی صفر تا صد کار دستی است و طبق سفارش ساخته میشود.
در خصوص اختراع دیگرتان هم توضیحاتی بفرمایید؟
روشنگر: اختراع بعدی ماتریکس پوستی سنتر شده است؛ واقعیتاش کمی روند طی کردن مراحل ثبت اختراع تا گذراندن فازها تحقیقاتی و آزمایشگاهی طولانی است و دقیق نمیتوان زمانی برای تولید انبوه و استفاده مردم از آن تعیین کرد و اختراع جدید که در خصوص مهندسی بافت است و در بخش وسیعی از جمله ترمیم غضروف، استخوان، دندان و پوست خواهد بود که درصورت اخذ مجوزها کمک شایانی به نجات مردم و حیات دوباره به آنها خواهد داشت. البته با اخذ مجوزها به ۷۰ بیمار در فاز سوم پیوند زده شده است که همگی موفقیت آمیز بود.
اختراع شما از نظر هزینه با نمونه خارجی فرق دارد؟
روشنگر: خیلی فرق دارد، نباید یک بیمار هم درد جسمی بکشد و هم در درد این باشد که هزینههای درمان را چطور تامین کند! در کل هدف ما این است که یک درد از دردهای بیمار را کم کنیم و این محصولات ما نه تنها قیمت مناسبی دارند بلکه میتوانم به صراحت بگویم که از نظر کیفیت و دقت یک سر و گردن از نمونههای مشابه خود بالاتر است.
خانم دکتر پس وضعیت کشورمان از نظر بافت شناسی در سطح بالایی است؟
روشنگر: از نظر مقالات شاید در رتبه زیر ۱۰ کشور باشیم، ولی متاسفانه از نظر تولید محصولات و تبدیل آن مقالات به محصول اوضاع خوبی نداریم که این یک نقصان بزرگ محسوب میشود و باید کاری کرد تا مقالات و پایان نامهها صرفا روی کاغذ نماند بلکه تک به تکشان ایده شده و تا تولید پیش روند.
نظر شاگردهایتان در مورد اینکه استادشان جزو دانشمندان و مخترعان مطرح است، چیست؟
روشنگر: من با شاگردهایم همیشه دوست بودم، البته همیشه سعی کردم تا یک استاد خوش برخورد، منظم و خوش پوش باشم و کلاسهایم هم کسل کننده نباشند، زیرا به عقیده من، یک و نیم ساعت کلاش شاد و پرانرژی میارزد به ۴ ساعت کلاس خشک و بی انرژی که صرفا استاد مغز شاگردهایش را میخورد!
من در طول این سالها یادم نمیآید با تاخیر وارد کلاس شوم! یا نامنظم باشم و یا اگر شاگردم وارد اتاقم شد با یک استادی که دارد صبحانه و ناهار میخورد روبرو شود؛ من با شاگردهایم بیشتر از اینکه رابطه استاد شاگردی داشته باشیم، رابطه همکار و دوستانهای داریم.
شاگرد زرنگی بودید؟
روشنگر: واقعیتاش اول و دوم دبیرستان بسیار دختر شلوغی بودم، ولی بعدش به شدت درسخوان شدم؛ البته هیچ وقت هم پدر و مادرم به من نگفتند که شلوغی بس است و برو پای درس و مشقات! ولی بعد از این دوره یکهو افتادم روی ریل درس و مشق و شاگرد خوبی هم بودم.
البته خودم هم هیچ وقت به دخترهایم نمیگویم که درس بخوانید و الحمدالله خودشان علاقه دارند تا درس بخوانند.
خانم دکتر فرقی بین دانشمند زن و مرد در ایران است؟
روشنگر: نباید اغراق کنیم که همه چیز برای آقایان فراهم است و برای خانمها این شرایط نیست، ولی این را هم قبول کنیم که گرفتن یک مجوز یا اجرای یک پروژه برای یک مرد به نسبت یک زن کار راحتی است و بروکراسی برای یک زن سختتر است، ولی با همه این سختیها وقتی دستات در دست خدا باشد، همه چیز آسان میشود.
به مهاجرت فکر کردید؟
روشنگر: واقعیتاش من چند سالی را در خارج از کشور اعم از ژاپن و سوئد بودم و با سیستم آنها هم آشنا هستم، ولی همیشه معتقد به این بودم که برو از همه جای دنیا یاد بگیر، ولی برای وطن خودت کار کن به خاطر همین برای زندگی دائمی هیچ وقت به فکر مهاجرت نبودم.
خانم دکتر سخت نیست هم دکتر باشی هم استاد دانشگاه و هم دانشمند و در کنار همه اینها مادر باشی
روشنگر: همه زندگیهای با فراز و نشیبهایی روبرو بوده و زندگی من هم استثنا از این قضیه نیست! اما نکته قابل توجه زندگی من حضور همراه زندگیام و خانوادهام بود که در همه مراحل مشوق من بودند و هستند! من اصلیترین بخش تحصیلاتم را بعد از ازدواج ادامه دادم که با همراهی و تشویقهای همسرم و حمایتهای خانوادهام ممکن شد؛ همسرم نه تنها هیچ مانع تراشی در زندگی برای من نکرده است بلکه هر وقت پشت سرم را نگاه کردم دیدم عین کوه ایستاده و میتوانم بهش تکیه کنم و همچنین خانوادهام که همیشه حامی و تکیه بزرگی برای من بودند.
اگر به عقب برگردید همین مسیر را ادامه میدهید؟
روشنگر: ۱۰۰ درصد! چون اولا در این مسیر پرپیچ و خم با آدمهای بسیار خوبی آشنا شدم در ثانی فکر میکنم برای هر روز این سالها مفید واقع شدم و توانستم مثمرثمر باشم! مثلا یادم میآید برای اینکه از دکترا قبول شوم از همه خوشیهای زندگیام گذشتم و آنقدری درس میخواندم که برای اینکه شبها خوابم نیاید مدام سرم را زیر آب سرد میگرفتم.
حتی ما الان در خانهمان یک کاناپه داریم که درست جلوی تلویزیون است و هر کسی بخواهد ریلکس کند، روی آن دراز میکشد، آن روز یک چایی برای خودم ریختم و نشستم روی کاناپه! یکهو یادم افتاد که از بس این مدت سرم شلوغ بود که شاید بیش از هشت ماه میشد که روی آن کاناپه ننشسته و چایی نخورده بودم.
مخلص کلام اینکه هر چه در توان داشتم را گذاشتم و دیگر بیش از این چه کار میتوانستم بکنم و از خودم خدا را شکر راضی هستم.
خانم دکتر میتوانم از رابطهتان با خدا هم بپرسم؟
روشنگر: یک رابطه بسیار قوی! از نظر من هر کسی یک راه ارتباطی با خدای خودش دارد و این ارتباط منحصر به همان فرد است و من هم یک رابطه منحصر به فرد با خدا دارم به طوریکه اگر خدا را نداشتم هیچی نداشتم و هیچی نبودم.
اصلا به نظر من مدام درس بخوانیم، مدام عناوین زیاد کسب کنیم، ولی به خدا اعتقاد نداشته باشیم عملا بیفایده است.
از آرزوهایتان هم بگویید؟
روشنگر: یک آرزو برای فرزندانم دارم، اینکه در کنار همه بچههای سرزمینم موفق بشوند و با نام ایران بدرخشند و همه تلاششان برای وطنمان باشد و یک آرزو هم برای خودم دارم اینکه بتوانم همه این کارهایی که شروع کردم را به پایان برسانم و یک سبک بالی و آسوده فکری برای یک قشر از مردم ایجاد کنم.
حرفی، سخن نهایی دارید بفرمایید؟
روشنگر: من همیشه به شاگردهایم میگویم وقتی وارد آزمایشگاه میشوید اخم نکنید، شاد باشید و حال دلتان را شاد نگه دارید و هر اتفاق تلخی که افتاده را بگذارید پشت آزمایشگاه! زیرا من به عنوان یک سلولکار، معتقدم که سلولها این انرژی را دریافت میکنند و اگر انرژی بدی به آنها بدهی انتظار رشد و یا نتیجه خوب از آنها نداشته باشید! پس از همه مردم و کسانی که این مصاحبه را خواهند خواند میخواهم تا همیشه و در همه حال انرژی مثبت خود را حفظ کنند، زیرا سلولها خیلی چیزها حالیشان است.