به گزارش مجله خبری نگار، کریستین دلانوا مورخ فرانسوی در کتاب «ساواک» مینویسد: «اعتصابات کارگری که رفتهرفته رنگ مطالبات افراطی به خود میگرفت و میرفت که نظام شاهنشاهی را به خطر بیندازد، به طرز وحشیانهای سرکوب شدند. از قرائن چنین بر میآید که اعتصاباتی نظیر نمونه ذیل کم شمار بودهاند. در سال ۱۳۵۰ کارگران کارخانه پارچه بافی کرج برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار دست به اعتصاب میزنند. آنها برای حمایت از ادعای خود تصمیم میگیرند به سوی تهران راهپیمایی کنند. بین راه ژاندارمری راه را بر آنان میبندد. به موجب خبر منتشر شده در روزنامهی لوموند آن روزها، در این درگیری سه تن از کارگران کشته شدند؛ ژاندارمها خشمگین بودند!
تظاهرات به رگبار مسلسل بسته شد. حداقل بیست نفر کشته و تعداد کثیری مجروح شدند. بنیصدر که آن روزها در پاریس به سر میبرد، تعداد کشته شدگان عرصه کارزار را سی و دو نفر اعلام کرد. در مجله لهتان مدرن، بهروز آزاده، روزنامه نگار ایرانی، همدستی مطبوعات غربی و رژیم شاه را به باد انتقاد میگیرد. خبرنگار لوموند از سه کشته و دوازده مجروح حرف میزند و از ماجرا چونان حادثهای اسفبار یاد میکند که از بیمسئولیتی چند تن ژاندارم که گویا ماشهٔ مسلسلشان بدون ضامن بوده، به بار آمده است. در واقع در این درگیری باید دهها کشته و مجروح برجای مانده باشد. روزنامه نگار مزبور در خاتمه مقاله، از مبارزه قهرمانانه پرولتاریای ایرانی یاد میکند.»
اما مگر اوضاع کارگران ایرانی در آن دوره به چه صورت بوده که حاضر به این جانفشانی برای افزایش حقوق و دستمزد بودند و در این راه، کشته هم دادند؟
فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه در کتاب «ایران: دیکتاتوری و توسعه» مینویسد: «تحقیقی با موضوع اتحادیههای صنفی و نیروی کار در سال ۱۳۵۳ منتشر شد که ۲۲۴ هزار کارگر را در ۲۷۷۹ موسسه مختلف در بر میگرفت؛ این تحقیق نتیجه گرفت که ۷۳درصد از کل جمعیت شاغلین (کارگران)، دستمزدی کمتر از حداقل قانونی دریافت میکنند.»
همچنین، جان فوران استاد جامعه شناسی در دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، در کتاب «مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب» مینویسد: «مشخص شد که در سال۱۳۵۳، حدود ۷۳ درصد از کارگران کمتر از حداقل قانونی درآمد دارند. ساعتهای کار طولانی بود و شرایط طاقت فرسای همهٔ کارخانهها -اعم از جدید، سنتی، چند ملیتی- مسئلهی دود و بخار، سروصدا، مواد شیمیایی خطرناک، حوادث صنعتی، اجرا نشدن استانداردهای بهداشتی و ایمنی، نبودِ هر نوع بیمه و وضعیت درمانی بسیار نامطلوب بهطور مستند گزارش شده است.».
اما محمدرضا پهلوی در یکی از سخنرانیهای خود، با اشاره به کمبود کارگر در کشور و خطاب به کارگرانی که حقوق بیشتر میخواستند، میگوید: «ما از کجا بزنیم؟».
اما در پاسخ به این سوالِ شاه، باید به برگزاری جشن تاجگذاری و یا جشنهای ۲۵۰۰ساله اشاره کرد.
برگزاری مراسم تاجگذاری و جشنهای ۲۵ ۰۰ ساله با وجود فقر در جامعه در این باره، نیکی آر کدی، پروفسور بازنشسته تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و لسآنجلس و یانریچارد، از اساتید و محققان برجسته دانشگاه سوربون فرانسه، در کتاب «ایران مدرن: ریشهها و نتایج انقلاب» مینویسد: «نمایشهایی نظیر تاجگذاری و به خصوص جشنهای پُرخرج ۲۵۰۰ ساله سلطنت شاهنشاهی که در سال ۱۳۵۰ برگزار شد، نمایانگر مغایرت و اختلاف عظیم در ثروت ظاهراً نامحدودی که شاه برای خرج کردن در اختیار داشت و فقر در جامعه بود.»
همچنین باید این موضوع را هم یادآوری کرد که در آن دوره، ولیعهدِ محمدرضا، یعنی رضا پهلوی، ۴ هزار برابر یک کارگر معمولی حقوق میگرفته است!
طبق سند مالی دربار پهلوی، در بهمن ۱۳۵۶، حقوق رضا پهلوی ۶۰۰ هزارتومان به علاوه ۶۰۰ هزار تومان برای دفتر بوده است؛ علاوه بر این، دفاتر فرح، شهناز و اشرف پهلوی هم بیش از ۴ میلیون تومان هزینه داشتند.
حتی میتوان به میزان حقوق آمریکاییها در ایران هم اشاره کرد؛ طبق اعلام محمدرضا شاه پهلوی، در سال ۵۵ برخی کارشناسان غیرنظامی آمریکایی، سالانه ۱۵۰ هزار دلار دریافت میکردند که این مقدار، معادل حقوق ۲۰۰ کارگر ایرانی در آن سال بود.