کد مطلب: ۹۷۵۷
1accbf17-73c6-4b8-b1d1-18f003e6c0

زنان و دختران زیادی هستند که به‌علت مسائل مختلف، تحصیلات را کنار می‌گذارند و به خانه بخت می‌روند.

به گزارش مجله خبری نگار، همشهری نوشت: بوی خورش قورمه‌ سبزی، راه‌پله‌ را پر کرده است. در را که باز می‌کند، بو با شدت بیشتری هجوم می‌آورد و می‌خورد توی صورتم. خانه مثل عروسی‌ است بزک‌شده؛ کوچک ولی تمیز و باصفا. روی یکی از صندلی‌ها چند کتاب دانشگاهی می‌بینم. نگاهشان که می‌کنم، لبخند می‌زند و می‌گوید: «گاهی که دلتنگ می‌شوم می‌روم سراغشان و سرکی می‌کشم». سینی چای به‌دست می‌آید، می‌نشیند کنارم و شروع می‌کند به مرور گذشته.

از زمانی می‌گوید که سن‌وسالی نداشته و در روستا زندگی می‌کرده است. بین خواهر و برادرانش درسش بهتر بوده و علاقه‌اش به تحصیل بیشتر، اما نه روستا مدرسه راهنمایی داشته و نه فاصله شهر به آنجا نزدیک بوده. روزی هم که از آموزش‌وپرورش می‌آیند تا کلاس‌های راهنمایی در روستایشان برگزار کنند، او را به‌علت سن‌وسالِ شناسنامه‌ای‌اش نمی‌پذیرند؛ شناسنامه‌ای که میراث خواهر فوت‌شده‌اش بوده و از کودکی سند هویت او شده است. او بالاخره ازدواج می‌کند و بعد از 5سال می‌آید تهران.

لیلی مادری ا‌ست سی‌و‌هشت‌‌ساله که آرزوی تحصیل را در تمام این سال‌ها با خود به همراه داشته و با تمام سختی‌هایش دنبالش کرده است. می‌گوید: «زمانی که تصمیم گرفتم درسم را ادامه دهم، پسرم سه‌‌ساله بود و دخترم 10ساله. اوایل نمی‌دانستم کار خوبی می‌کنم یا نه. می‌ترسیدم از خانه و بچه‌ها و شوهرم باز بمانم، ولی تصمیمم را گرفته بودم. همان روزهای اولی که به مدرسه بزرگسالان می‌رفتم، مدیر مدرسه گفت نمی‌توانید با خودتان بچه بیاورید. کسی را نداشتم که بچه سه‌ساله‌ام را پیشش بگذارم ولی نمی‌توانستم هدف و علاقه‌ام را هم دوباره کنار بگذارم، برای همین وقتی به مدرسه می‌رفتم پسرکم را زیر چادرم پنهان می‌کردم و وارد می‌شدم». 

سماجت و علاقه لیلی باعث شده بود مدیر و کارکنان مدرسه کوتاه بیایند و دیگر کاری به کارش نداشته باشند. از مخالفت همسرش که می‌پرسم، می‌گوید: «مخالفتی نکرد، چون هنوز هم که هنوز است، یک‌بار هم پیش نیامده که کتاب دستم ببیند. همیشه سعی کرده‌ام زندگی مشترک و بچه‌هایم در اولویت باشند. همیشه قبل از آمدن همسرم خانه بوده‌ام، درس‌هایم را خوانده‌ام و غذا و چای را آماده کرده‌ام، برای همین نه همسر و بچه‌هایم مانع تحصیلم شدند و نه تحصیلم خللی در روند زندگی‌ام ایجاد کرد». 

لیوان چایش را در دست گرفته و به داخل آن زُل زده، بعد از مکثی چند‌ثانیه‌ای می‌گوید: «ما متأهل‌ها با شما مجردها فرقمان این است که جز خودمان و مسائل مربوط به‌خودمان، باید به مسائل همسر و فرزندانمان هم رسیدگی کنیم. مثلا من 2بار کنکور دادم و رشته‌هایی که مدنظرم بود را هم قبول شدم، ولی نه در تهران بلکه شهرهای دیگر. آن‌وقت دیگر بحث قایم‌کردن بچه‌ام زیر چادر یا زودتر از همسرم خانه ‌بودن، نبود. باید می‌رفتم و چشمم را روی مسئولیت‌های مهمی که به گردنم بود می‌بستم. پس تصمیم گرفتم همین‌جا به دانشگاه پیام‌نور بروم و درسم را ادامه دهم». 

بحث تأثیر تحصیلات روی زندگی‌اش که می‌شود، لبخندی از روی رضایت می‌زند؛ «حالا وضع کمی فرق کرده. من یک زن و مادر تحصیل‌کرده‌ام. یک مادر تحصیل‌کرده بچه‌اش را بهتر درک می‌کند، برای مسائلش راهکارهای بهتری پیدا می‌کند، در جامعه بهتر ظاهر می‌شود و تفاوت و تفاهم‌های بین خود و همسرش را بهتر می‌سنجد و درک می‌کند.» و با این جمله حرفش را به پایان می‌رساند؛ «من حالا زن خوشحال‌تری هستم و احساس می‌کنم وجود دارم!»

زنان و دختران زیادی هستند که به‌علت مسائل مختلف، تحصیلات را کنار می‌گذارند و به خانه بخت می‌روند. خیلی‌هایشان مثل لیلی روستایشان امکانات ندارد و مجبور می‌شوند مسیر دیگری از زندگی را بپیمایند و خیلی‌ها هم به‌علت ازدواج زودهنگام ترک تحصیل می‌کنند. آذر صدیقی، جامعه‌شناس، می‌گوید که تنها در استان خراسان شمالی در سال۱۳۹۶، بیش از ۶۰۰دانش‌آموز به‌علت ازدواج ترک تحصیل کرده‌اند که از این تعداد، ۲۳نفر دانش‌آموز مقطع ابتدایی بوده‌اند.

هانیه یکی از آن دخترهایی‌ است که دوست داشته مثل دوستان دیگرش تحصیلاتش را ادامه دهد و رفتن به دانشگاه را تجربه کند، اما پدرش به‌شدت با این موضوع مخالفت کرده است. او درباره علت این مخالفت می‌گوید:«پدرم ذهنیت خوبی راجع‌ به این موضوع نداشت. شغلش پخش کاغذ در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف اداری بود. دانشجویان زیادی را دیده بود و از محیط دانشگاه و روابط بین دانشجویان همیشه بد می‌گفت و دوست نداشت پای من به این جاها باز شود». 

هانیه، هم امکاناتش را داشته و هم علاقه‌اش را ولی زور مخالفت پدرش بیشتر بوده است. او حالا در سن بیست‌وسه‌سالگی از این خوشحال است که همسرش تفکرات پدرش را ندارد. هانیه منتظر آن است که بعد از ازدواج به‌دنبال کارهایی برود که همیشه دلش خواسته انجام بدهد و ازدواج را دریچه رهایی خود از تمام‌نشدن‌ها می‌داند.

پرستو ۲۵سال دارد و حالا که 6سال از ترک تحصیلش گذشته، به خانه بخت دومش رفته است. او در دوران مدرسه همیشه شاگرد اول بوده و با علاقه و پشتکار، درس خوانده است، اما اقتضای شرایط زندگی‌اش این بوده که بعد از پایان کلاس سوم دبیرستان، مدرسه را ترک و زندگی مشترک را شروع کند؛ «بعد از ازدواج هم موقعیت ادامه تحصیل را نداشتم؛ هم به‌خاطر هزینه‌هایش و هم به‌خاطر اینکه وقت زیادی می‌گرفت و چون می‌خواستم زودتر بچه‌دار شوم دیگر درس را ادامه ندادم.» 

پرستو با تمام علاقه‌ای که به درس‌خواندن داشته، بعد از جدایی از همسر اولش هم ادامه تحصیل نمی‌دهد؛ «بعد از جدایی از همسر اولم نتوانستم ادامه تحصیل دهم، چون نگاه جامعه ما به زن مطلقه نگاه خوبی نیست و من نمی‌توانستم با این تفکرات و نگاه‌ها با آرامش و خیال راحت درس بخوانم اما خیلی دوست دارم تحصیلاتم را ادامه دهم و به فهم و کمالاتم اضافه کنم تا در آینده مادر خوبی باشم و بچه خوبی تربیت کنم.» 

پرستو از زندگی‌اش راضی است. او می‌گوید: «اگر قرار بود که من 10سال بعد از تحصیلاتم به این زندگی‌ای که الآن دارم برسم، خوشحالم که زودتر برایم این اتفاق افتاده و همسرم تحصیل‌کرده است و می‌تواند در آینده برای تربیت بچه‌مان کمکم کند».

گاهی هم قصه جور دیگری‌ است. دخترانی هم هستند که از خانواده‌هایشان گله می‌کنند و می‌گویند به درس‌خواندن علاقه‌ای ندارند و از جانب خانواده‌ها برای چشم و هم‌چشمی با دختران فامیل مجبورند این مسیر را برای گرفتن مدرک طی کنند. به قول خودشان عمرشان را در راهی بگذارند که از آن چیزی نفهمیده‌اند و اگر راه دیگری باشد یا ازدواج موفقی داشته باشند خیلی بهتر است تا اینکه مجبور باشند به دروغ به این و آن بگویند دارم ادامه تحصیل می‌دهم و قصد ازدواج ندارم.

بنابر آمارهایی که فرحناز مینایی‌پور، مدیرکل دفتر امور زنان و خانواده وزارت آموزش‌وپرورش، در دی ۹۷ داده است؛ «اکنون حدود ٢٠درصد دختران مقطع متوسطه دوم تمایلی به ادامه تحصیل ندارند.» مینایی‌پور می‌گوید: «یکی از مشکلات در حوزه آموزش دختران که معتقدم فاجعه‌ای در مقطع متوسطه است، نبود تمایل به تحصیل از سوی خود این دختران است».

«ازدواج به موقعش خوبه!» این جمله را شاید بارها شنیده باشید، اما ندانید آن به‌موقعی که از آن حرف می‌زنند، چه موقعی‌ است. زهرا 6سالی است که عقد کرده و چند ماهی می‌شود که زندگی مشترکش را آغاز کرده است. او می‌گوید: «آن موقعی که عقد کردیم، تازه مدرک دیپلمم را گرفته بودم. راستش به درس علاقه‌ای نداشتم و برای خودم از ازدواج رؤیایی ساخته بودم که باعث شد بعد از گذراندن دبیرستان با نخستین خواستگاری که خانواده با او موافقت کردند، ازدواج کنم. همسرم همان اوایل مثل من با ادامه تحصیلم موافق نبود. چون ازدواجمان سنتی بود و همدیگر را نمی‌شناختیم بینمان زیاد اعتماد نبود و همسرم می‌ترسید من ادامه تحصیل بدهم و حس برتری نسبت به او پیدا کنم و دیگر به او اهمیت ندهم، اما بعد از 6سال که از زندگی‌مان می‌گذرد، بین ما اعتماد شکل گرفته و او کاملا موافق است. من هم برعکس مجردی‌هایم به ‌شدت برای ادامه تحصیل احساس نیاز می‌کنم؛ نیازی که زودتر از اینها باید در من شکل می‌گرفت». 

هانیه حالا به این نتیجه رسیده که آن‌موقع اصلا وقت ازدواجش نبود و باید بیشتر درس می‌خواند و بیشتر معاشرت می‌کرد تا مسئله ازدواج برایش قابل‌ درک‌تر می‌شد و زندگی زناشویی‌اش را به این واسطه بهتر مدیریت می‌کرد.

«زنان موفق درسشان را می‌خوانند و هروقت احساس کنند می‌توانند زندگی مشترک را با فرد دیگری بچرخانند، به فکر ازدواج می‌افتند.»؛ این را حورا می‌گوید و اضافه می‌کند: «درسم خیلی خوب بود و فقط دغدغه‌ام این بود که رتبه‌ام پایین نیاید، اما یک‌جایی از زندگی‌ام حرف خواستگار به میان آمد و من احساس کردم می‌توانم هم درسم را بخوانم و هم همسر خوبی باشم. درست است که بعد از ازدواج اولویت‌هایم جابه‌جا شد و دیگر رتبه دانشگاهی‌ام برایم اهمیت قبل را ندارد، ولی از زمان ازدواجم راضی‌ام و مسائل مربوط به آن برایم کاملا قابل درک است». 

زهرا متأهل است و 4سال است که برای درس‌خواندن از یزد به تهران آمده است. او دوری از خانواده و همسرش را فقط برای رسیدن به بزرگ‌ترین هدف و علاقه‌اش تحمل کرده و اعتقاد دارد ازدواج خیلی روی درس‌خواندن تأثیر می‌گذارد اما مانعی برای آن نیست. زهرا تمام تلاش‌اش را می‌کند که این دو را همزمان با هم پیش ببرد. او می‌گوید: «مدیریت ازدواج و ادامه تحصیل طوری که هیچ‌کدام مانعی برای آن یکی نباشد، دست خودمان است. من قبل از ازدواج با رفتن پیش مشاور و مشورت با بزرگ‌ترها این مسئله را برای خودم حل کردم و همسرم هم با اهدافم همسو بود. من همیشه تلاش کردم درس و زندگی مشترکم را با هم جلو ببرم؛ مثلا وقتی امتحان دارم و سخت درس می‌خوانم و اضطراب دارم، اگر همان لحظه همسرم تلفن بزند، کتاب را کنار می‌گذارم. نه اینکه بگویم امتحان دارم و نمی‌توانم صحبت کنم و... . من این توانایی را در خودم دیده‌ام». او می‌گوید که تمام این سال‌ها با سرپوش‌گذاشتن روی دلتنگی‌هایش راه آرزوهایش را پیش گرفته و برای حفظ زندگی مشترکش عاشقانه تلاش می‌کند. او می‌گوید: «اگر به من بگویند که درس نخوان و ادامه نده انگار گفته‌اند بزرگ‌ترین تفریحت را کنار بگذار». 

مهدی یوسفی، جامعه‌شناس، درباره تقابل تحصیل و ازدواج می‌گوید: « هیچ پاسخ نظری و فلسفی برای این پرسش که آیا ازدواج مانعی برای تحصیلات زنان است یا خیر، وجود ندارد». او در عین حال به‌نظریه‌های فمینیستی اشاره می‌کند و می‌گوید:« این نظریه‌ها قطعا، اما نه ضرورتا ازدواج و بچه‌داری را مانع می‌دانند».

یوسفی می‌گوید: «در جامعه ما این پیش‌فرض وجود دارد که چون کار خانه و بچه‌داری کار زن است، این زن است که باید از کارش باز بماند. برای مثال اگر مرد ایرانی مثل مردهای کشورهای دیگر مرخصی زایمان بگیرد تا در رسیدگی به فرزندش به همسرش کمک کند، باعث تمسخر دیگران می‌شود».

او همچنین می‌گوید: « با آنکه بعضی‌ها می‌گویند بعد از اینکه ازدواج کردم درسم را ادامه می‌دهم، برای بسیاری این وقفه همیشگی می‌ماند و آنها دیگر به فرایند تحصیل بازنمی‌گردند».

این روزها تحصیلات و ازدواج با هم در تقابل و رقابت تنگاتنگ هستند؛ معمولا اگر یکی از آنها پیش بیاید دیگری عقب‌نشینی می‌کند. البته بعضی‌ها راه پیش‌بردن هردوی آنها را یافته‌اند و هردو را شانه‌به‌شانه هم پیش می‌برند. گاهی هم دخترانی در حسرت گرفتن مدادی در دست و اضطرابی برای امتحان ساعت ۸صبح، سر بر بالین شوی می‌گذارند.

حدود ٢٠درصد دختران مقطع متوسطه دوم تمایلی به ادامه تحصیل ندارند.یکی از مشکلات در حوزه آموزش دختران که معتقدم فاجعه‌ای در مقطع متوسطه است، نبود تمایل به تحصیل از سوی خود این دختران است

ما متأهل‌ها با شما مجردها فرقمان این است که جز خودمان و مسائل مربوط به‌خودمان، باید به مسائل همسر و فرزندانمان هم رسیدگی کنیم

مدیریت ازدواج

مدیریت ازدواج و ادامه تحصیل طوری که هیچ‌کدام مانعی برای آن یکی نباشد، دست خودمان است. قبل از ازدواج با رفتن پیش مشاور و مشورت با بزرگترها این مسئله را می‌توان حل کرد، درس و زندگی مشترک را با هم جلو ببرید؛ مثلا وقتی امتحان دارید و سخت درس می‌خوانید و اضطراب دارید، اگر همان لحظه همسرتان تلفن بزند، کتاب را کنار بگذارید.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر