کد مطلب: ۴۸۱۰۵
۱۹ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۳

برای بیش از هفتاد سال، روابط ایالات‌متحده و اروپا روابطی آهنین بود، روابطی که در ادبیات دیپلماتیک از آن به‌عنوان روابط «ترَنس‌آتلانتیک» یا روابط دو سوی اقیانوس اطلس یاد می‌کنند که محور سیاست‌خارجی ایالات‌متحده، پس از جنگ جهانی دوم را تشکیل می‌داد.

به گزارش مجله خبری نگار این پیوند بر مبنای اتحاد با بلوک غرب بنا شده ‌بود و تعهدی دوجانبه میان اروپا و آمریکا بر سر بازار آزاد و ارزش‌های دنیای غرب بود. روابط ترنس‌آتلانتیک البته عناصر و پایه‌های دیگری هم داشت. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، اتحادیه اروپا، روابط دوجانبه نزدیک با کشورهای مرکزی و غرب اروپا، وابستگی متقابل گسترده و سرمایه‌گذاری دوجانبه از دیگر عناصر این روابط استراتژیک بودند. دولت‌های متوالی آمریکا و بسیاری از اعضای کنگره از این روابط حمایت و آن را وسیله‌ای برای ارتقای امنیت و ثبات ایالات‌متحده و افزایش هرچه بیشتر نفوذ جهانی آمریکا ارزیابی می‌کردند.اما داستان روابط دو سوی آتلانتیک در دوره ترامپ، داستان دیگری بود. در چهار سال گذشته این روابط به قدری سرد و شکننده شد که رئیس‌جمهوری ایالات‌متحده بی‌پروا از «اتحادیه اروپا» به‌عنوان «بزرگ‌ترین دشمن آمریکا» نام می‌برد.

از آن سو، هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان، کشوری که ترامپ آن را رقیب بزرگ اقتصادی برای آمریکا می‌دانست در سخنانی در نشست سالانه شورای اروپایی روابط خارجی تاکید کرد که مستقل از نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، اروپا باید تدبیری برای مهار بحران‌های متعدد در مجاورت اروپا، حتی بدون مشارکت ایالات‌متحده بیندیشد.

ناامیدی اروپا از آمریکا تا آنجا پیش رفت که چندی پیش زمزمه‌هایی مبنی بر چرخش اروپا به سمت چین با هدف پر کردن خلأ ناشی از تضعیف روابط ترنس آتلانتیک به گوش می‌رسید.

بسیاری از نخبگان اروپایی هم مانند وزیر خارجه آلمان می‌اندیشند. آنان باور دارند که روابط اروپا و آمریکا حتی با وجود خروج ترامپ از کاخ سفید تغییر معناداری نخواهد کرد. به باور این دسته از افراد، بایدن، همچنان به روند «حمایت‌گرایی» در تجارت ادامه خواهد داد، مشی انزواگرایانه ترامپ را دنبال می‌کند و چک سفید امضا برای دفاع از اروپا به آنها نخواهد داد.

 این توصیه‌ای است که ابتدا از سوی سناتورهایی همچون الیزابت وارن از ایالت ماساچوست و برنی سندرز از ایالت ورمونت تجویز می‌شد، اما هر دوی این سناتورها بر همکاری‌های بین‌المللی بر سر مسائلی همچون حقوق بشر تاکید داشتند. امروز هم اروپایی‌های بدبین، گمان می‌کنند که جو بایدن هم ممکن است همین راه را طی کند.

واقعیت اما این است که فرسودگی روابط ترنس‌آتلانتیک مدت‌ها پیش از ریاست‌جمهوری ترامپ و در زمان جورج بوش پسر آغاز شده‌ بود، گرچه باراک اوباما تلاش کرد این روابط را – دست‌کم به صورت نمایشی- اندکی ارتقا بخشد.

در زمان ریاست‌جمهوری اوباما بود که ایالات‌متحده به صراحت اعلام کرد محور سیاست‌خارجی آمریکا از آتلانتیک (اقیانوس اطلس) به پاسیفیک (اقیانوس آرام) با هدف مهار چین تغییر کرده‌است.

پیش‌تر نیز روسای جمهور آمریکا همواره از این موضوع شکایت داشتند که اروپایی‌ها و در راس آنها آلمانی‌ها برای دفاع از خود هزینه چندانی نمی‌کنند تا بیشتر به ناتو – که بودجه عمده آن را آمریکا تامین می‌کند- وابستگی داشته‌باشند. آنان بر این عقیده بودند که اروپایی‌ها در نظام تجارت جهانی هم از آمریکایی‌ها «سواری مجانی» می‌گیرند.

ترامپ تنها این اختلافات را با زبانی صریح، شفاف و بدون ملاحظات سیاسی بیان کرد. او که بر خلاف اسلافش به آداب دیپلماتیک پایبند نبود، «غرب» را به‌عنوان یک پیکر واحد که ارزش‌های لیبرالی را ترویج می‌کند و به «دفاع جمعی» اعتقاد دارد، نمی‌نگرد.

ترامپ در جنگ‌های تجاری‌اش تعرفه‌های گسترده‌ای برای فولاد و آلومینیوم اروپا وضع کرد و شک و تردیدها بر تعهدش به ناتو را افزایش داد. جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ احتمال داده بود که ترامپ اگر در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز ‌شود، از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، خارج خواهد شد.

در نقطه مقابل و بر خلاف بدبینی عده‌ای در اروپا به رئیس‌جمهور منتخب، در قاره سبز خوش‌بینی‌هایی هم به سیاست‌خارجی بایدن وجود دارد. به باور این عده، بایدن که به نسل سیاست‌مداران کلاسیک  آمریکایی متعلق است، موضعی کاملا متفاوت از ترامپ دارد، تا جایی که از او به‌عنوان یک «ترنس‌آتلانتیکیست» نام می‌برند که روابط بسیار نزدیکی با رهبران اروپایی از جمله آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان دارد.

علایق بین‌الملل‌گرای بایدن می‌تواند سیاست‌خارجی آمریکا را به دوران جورج بوش پدر بازگرداند. او که بسیار به احیای نقش رهبری آمریکا علاقه دارد، یقینا در پرونده‌های مهم جهان از جمله موضوع هسته‌ای ایران ورود متفاوتی خواهد کرد. حمایت ‌از کشورهایی که آمریکا آنان را کشورهای دموکراتیک توصیف می‌کند و متحدان ایالات‌متحده از جمله مهم‌ترین وعده‌های بایدن است. او بر حمایت از ناتو تاکید خواهد کرد و به پیمان آب و هوایی پاریس و سازمان بهداشت جهانی بازخواهد گشت.

گرچه شاید شکاف ایجادشده میان آمریکا و اروپا با پیروزی بایدن یک‌شبه پر نشود، اما قطعا او به جای جنگ بر سر مسائل مهمی همچون تجارت آزاد، تغییرات آب و هوایی و حقوق بشر با اروپا، به پای میز مذاکره بازخواهد گشت.

بی‌تردید همکاری تنگاتنگ با تروئیکای اروپا (فرانسه، بریتانیا و آلمان) بر سر موضوع ایران از اولویت‌های این دموکرات کهنه‌کار است.

او در یادداشتی که برای سی. ‌ان. ‌ان نوشت به تشریح سیاست‌خارجی دولتش در قبال ایران پرداخت و ضمن انتقاد شدید از خروج یکجانبه ترامپ از برجام بر همکاری با متحدان آمریکا تاکید کرد. به عقیده بایدن، ترامپ  درباره موضوع ایران تنها شده‌ و سیاست‌های او تهران را به سمت چین و روسیه سوق داده ‌است. بایدن در نقد سیاست‌خارجی آمریکا در عصر ترامپ می‌گوید او با خروج از قراردادی که خود آمریکا آن را منعقد کرده‌ بود وضعیت را به جایی رسانده که اکنون متحدان آمریکا به جای قرار گرفتن در کنار این کشور برای مقابله با ایران، انرژی خود را صرف مخالفت با تصمیم‌ ترامپ می‌کنند و واشنگتن با ترکیبی از تقابل با شرکایش و انزوای هرچه بیشتر مواجه شده‌است.

برنامه بایدن همکاری هرچه بیشتر و نزدیک‌تر با شرکای اروپایی برای مواجهه با ایران است.

اگرچه یک روی پیروزی بایدن می‌تواند خبر خوبی برای ایران باشد و چشم‌انداز مثبتی برای کاهش تنش‌ها میان تهران و واشنگتن ایجاد کند، اما تفاوت او با ترامپ، توان بالای او برای اجماع‌سازی با متحدان اروپایی علیه ایران و همراه کردن آنها و حتی روسیه و چین است - اتفاقی که در دوره اوباما هم رخ داد- ولی ترامپ فاقد این مهارت دیپلماتیک بود. همین موضوع شاید توافق و مذاکره احتمالی ایران و آمریکا را دشوارتر از هر زمان دیگری کند و موانع بیشتری بر سر راه آن ایجاد کند. برای موفقیت در چنین مذاکراتی، دستگاه دیپلماسی ایران باید فعالانه‌تر عمل کند و رایزنی‌های گسترده‌تری با اروپایی‌ها و روسیه و چین انجام دهد. پیگیری یک سیاست چندجانبه‌گرایانه از شرق دور تا غرب اروپا اکنون باید اولویت دستگاه دیپلماسی ایران باشد. شکست هرگونه اجماع علیه ایران، اکنون وظیفه اصلی دستگاه دیپلماسی ایران است.

از سوی دیگر، بایدن با درس گرفتن از تجربه ناموفق اوباما در توافق با ایران (بدون رضایت حزب جمهوری‌خواه و حتی برخی دموکرات‌ها)، به‌دنبال تشکیل یک کمیته فراحزبی از دو حزب اصلی ایالات‌متحده، یعنی احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه است تا بتواند با مشورت گرفتن از این کمیته، برای هرگونه توافق احتمالی با ایران اجماع‌سازی کند. این الگو می‌تواند از سوی تهران نیز اجرایی شود. با توجه به وجود دو نگرش متفاوت درباره مذاکره احتمالی با واشنگتن در سطوح عالی نظام، به خصوص میان دولت و مجلس، ایجاد یک کمیته فراجناحی که بتواند یک وفاق ملی را بر سر هرگونه مذاکره و توافق احتمالی با واشنگتن ایجاد کند، ضروری به نظر می‌رسد تا از اختلاف و تشتت آرایی که در زمان حصول توافق برجام وجود داشت، جلوگیری کند.

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر