کد مطلب: ۴۴۹۲۱۴
۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۱۷
راستی اسمِ شبِ امشبِ طهران را می‌دانید؟ در قدیم اگر سه ساعت از تاریکی هوا می‌گذشت و داخل شهر نمی‌شدید، می‌بایست تا صبح را پشت یکی از دروازه‌ها در بیابان می‌خوابیدید تا صبح اول وقت پس از بازشدن دروازه‌ها وارد شوید.

به گزارش مجله خبری نگار/همشهری : مگر اینکه اسم شب را که هر روز وزیر دربان برای عبور و مرور دولتی‌ها به رئیس قراولان و گزمه‌ها می‌داد، می‌دانستید. اگر کسی می‌خواست به زور وارد شود، سر و کارش با گزمه‌ها بود که البته آدم عاقل فکر چنین کاری هم به ذهنش خطور نمی‌کرد.

«گزمه»؛ این واژه‌ای بود که شبگرد نگهبان دروازه ارک طهران با سبیل‌های پرپشت چقماقی، هر شب با صدای بلند و کشدار تکرار می‌کرد و بعد سر آهنی چماق بزرگی را که به دست داشت محکم به زمین می‌کوفت که تقریبا چیزی هم معنی «نفس‌کش» بود.

طهران قدیم با دیوار بلند و بزرگی به نام بارو محصور می‌شد که از راه دروازه‌های بزرگ به بیرون شهر راه داشت؛ دروازه‌هایی که معمولا بالاخانه‌ای داشت که جای قرآن بود و شهروندان با گذر از آن از زیر قرآن می‌گذشتند که در زمان قاجار به مرور بر تعدادشان افزوده شد و به ۱۲ باب رسید.

زمان شاه‌طهماسب صفوی هم هر چندصد متر در باروی طهران، برجی برای دیده‌بانی ساخته بودند که تعداد آن‌ها به تعداد سوره‌های قرآن مجید، ۱۱۴ میل بود.

به جز برج و بارو، برای امنیت بیشتر، گرداگرد بارو، خندق بزرگ و عمیقی هم کنده بودند تا مانع بیشتری سر راه سپاه دشمنان یا دزدان و راهزنان باشد که حد شمالی این خندق و بارو خیابان انقلاب فعلی بود و دروازه شمالی شهر دروازه دولت که شمال خیابان سعدی شمالی فعلی به آن ختم می‌شد و شمال این دروازه تا شمیران، بیابان خدا بود.

اینجا روزگاری دروازه اصلی طهران بود

شاید در آینده، کسانی که اولین بار گذرشان به دروازه دولت تهران بیفتد و در‌های بزرگ ورودی مترو را که بر سردرش بزرگ نوشته: «دروازه دولت» ببینند، با خود فکر کنند که این اسم همین دروازه‌های مترو است؛ غافل از اینکه در دوران پهلوی اول، زمانی که سرلشکر کریم‌آقا بوذرجمهری- همان که مدت‌ها نامش بر خیابان ۱۵ خرداد فعلی بود- ریاست بلدیه (شهرداری) را بر عهده داشت، خندق‌ها پر شدند و بارو و برج‌ها و دروازه‌ها ویران شدند تا راه را برای ماشین‌ها باز کنند و دروازه دولت- عروس دروازه‌های طهران- یکی از آن‌ها بود، که دیگر نیست.

دروازه دولت که نام قدیم‌تر آن دروازه اسدالدوله بود، نفیس‌ترین کاشیکاری را داشت؛ کاشی‌هایی با رنگ و لعاب مرغوب که از کاشی‌های دروازه‌هایی که بعد از آن ساخته شده بودند، کیفیت و قیمت بیشتری داشت و به مجالس شاهنامه مثل نبرد رستم و اسفندیار آراسته بود.

دروازه دولت در شمال محله دولت قرار داشت؛ محله‌ای که مقامات دولت دربار قجر در عمارت‌ها و باغ‌های بزرگ آن به دور از مردمی که در محلات چاله میدان و سنگلج و بازار در خانه‌های کوچک به سختی زندگی می‌کردند، روزگار را خوش می‌گذراندند و، چون ارک سلطنتی در محدوده جنوبی این محله جای داشت، کلید دروازه دولت شاه کلید شهر بود.

خیابان‌های فردوسی (علاء‌الدوله آن وقت)، لاله‌زار، سعدی (باغ‌وحش یا لختی آن وقت) و سپهسالار یادگار‌های آن روزگارند؛ محله‌ای که شمار ساختمان‌های زیبای قجری و کوچه پسکوچه‌هایش هر روز کمتر و کمتر می‌شود.

با کار کریم آقا دروازه‌های پایتخت که مجموعه‌ای از شاهکار‌های معماری قاجاری بودند برای همیشه ناپدید شدند، بی‌آنکه شکل و شمایل و کاشی‌ها و نقاشی‌هایشان حفظ شوند، جز چند عکس و چند سطر یادگاری از آن همه در دست نیست؛ که اگر بود می‌شد آن‌ها را بازسازی کرد. اما با این اطلاعات کم، بازسازی آن‌ها شاید به ساخت سازه‌هایی ساختگی منجر شود. شاید با خود فکر کنیم که اگر دروازه‌های طهران ویران نشده بود، امروزه در جذب سیاحان چنین و چنان می‌کردیم. اما از یکی از آن همه دروازه که در میدان مشق یا باغ ملی برقرار است هم هیچ استفاده‌ای نکرده‌ایم.

شاید بهتر و بکرتر از فکری که برای بازسازی دروزاه‌های طهران به ذهنمان رسیده، آن باشد تا آن بودجه و زمان را صرف احیای بنا‌هایی در همان محله دولت بکنیم که به نام بافت فرسوده شهری تا چند روز دیگر ناپدید خواهند شد. شاید با این کار دل دروازه دولت هم که دیگر نیست شاد شود.

برچسب ها: تهران
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر