به گزارش مجله خبری نگار، اغلب ما به طور معمول از تاثیر جادویی کلماتی که به کار میبریم غافلیم و بر حسب عادت، از جملاتی که شنیده ایم و یا فورا به ذهنمان میآید استفاده میکنیم. اما اگر میدانستیم هر کلمه شخصیت جداگانهای برای خود دارد که میتواند تاثیر متفاوتی در دیگران بگذارد، در انتخاب آنها دقت بیشتری میکردیم.
• یعنی خوش زبانی و بکار بردن لفظ نیکو و پسندیده تاثیرات منحصر به فردی دارد و این تاثیر میتواند کارهای غیر ممکن را ممکن کند.
• زبان خوش دلهای سخت را آرام میکند.
• اشاره به اینکه با خوش رفتاری میتوان دل دیگران را بدست آورد.
ما باید با همهی آدمها دوستانه و با احترام حرف بزنیم. وقتی به نانوایی میرویم، خوب است به نانوا بگوییم: «آقای نانوا! لطفاً دو تا نان به من بدهید.» وقتی میخواهیم سوالی از معلّم خود بپرسیم، خوب است بگوییم: «آقای معلّم! اجازه میدهید من یک سوال از شما بپرسم؟» اگر خواستیم از مادرمان بپرسیم که برای ناهار چه غذایی آماده کرده، بهتر است بگوییم: «مادرجان! دست شما درد نکند. برای ناهار چه غذایی پخته ای؟»
وقتی ما با دیگران دوستانه و مهربانانه حرف میزنیم. آنها هم با همین طور حرف میزنند و تلاش میکنند که کارهای ما را بهتر و زودتر انجام بدهند.
حتی اگر ما با آدمهای بی ادب و عصبانی هم دوستانه حرف بزنیم، آنها هم آرام میشوند و دوستانه جوابمان را میدهند. ضرب المثلی داریم که میگوید: «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد.» یعنی اگر با بدترین آدمها هم با زبان خوش و دوستانه حرف بزنیم، آنها هم آرام میشوند و حرف ما را گوش میکنند.
داستان زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد (قانون)
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. بر اثر مرور زمان و فعل و انفعلات شیمایی و فعالیتهای بیولوژیکی و زاد و ولد حیوانات، تعداد جینگیلوندان بیش از حد نیاز شده و لانه و غار و آغل و طویله در جینگیل کمیاب شده بود. همه خانهها پر شده و جایی برای اسکان متولدان جدید نمانده بود. کار به جایی رسیده بود که حیوانات توی هم میلولیدند و شبها نصف اهالی جینگیل کفخواب و بغلخواب بودند و نصف دیگر سر شاخهها برای یک وجب جا تا صبح چینگ و چینگ میکردند. کمکم اوضاع بحرانی شد و کار به گیسکشی و نسلکشی کشید.
حیوانات به ناچار دست به دامن قانون جنگل شدند که مدتها مسکوت مانده بود. هرکس زورش بیشتر بود، لانه بهتر را برمیداشت. اگر صاحبلانه معترض میشد، فردا استخوانهای لیسزده و پَر و پشم ریختهاش را پشت لانه سابقش جارو میکردند. موشها سوراخ مارمولکها را به زور تسخیر میکردند. روباهها خودشان را در لانه موشها جا میکردند. گرگها شب به شب روباهها را بیخانمان میکردند و شیرها هم که از اول خانه مخصوص خودشان را داشتند. این وسط خرسها بدون سرپناه مانده بودند، به خاطر آیکیوی پایین و البته شاخص توده بدنی بالایشان.
مدتی به همین منوال گذشت تا عرصه به حیوانات تنگ شد. تنگ که بود، کلا بسته شد. برای همین گروهی از مورچهها تصمیم گرفتند رو به انبوهسازی بیاورند. دست به کار شدند و هر تنه درخت و زمین بایر و سوراخ و سنبهای که گیر میآوردند را سر و سامان میدادند و با آب دهانشان لانهای میساختند و به متقاضیان واگذار میکردند. با توجه به پشتکار و روششان که فقط به تف مخصوص نیاز بود و بس، کارشان خوب گرفت و آنقدر خانه ساختند که از آن قدر بیشتر و روی دستشان باد کرد. این طوری شد که گروه دیگری از حیوانات آستین بالا زدند و راه افتادند برای این لانهها مشتری پیدا کنند. کار اینها نیز حسابی گرفت، حتی بیشتر از کار آنها. دلیل موفقیتشان هم زبان خوششان بود.
جوری برای پرکردن هر پسغولهای در جینگیل زبان میزدند که حتی مار با آن زبان نیشدارش را از سوراخش بیرون میکشیدند و خرسهای بیسرپناه را در لانه مارها جا میدادند. اینگونه بود که ضربالمثل «زبان خوش لانه یابان و لانه قالبکنندگان…، مار را از سوراخش بیرون میکشد و به جایش خرس را فرو میکند» ساخته و خلاصه شد.
یکى از شاهان با چند نفر از وزیران و یاران ویژه اش در فصل زمستان به بیابان براى شکار رفتند. از آبادى بسیار دور شدند تا اینکه شب فرا رسید و هوا تاریک شد، آنها در بیابان، خانه کوچک کشاورزى را دیدند. شاه به همراهان گفت: شب به خانه آن کشاورز برویم، تا از سرماى بیابان خود را حفظ کنیم.
یکى از وزیران گفت: به خانه کشاورز ناچیزى پناه بردن شایسته مقام ارجمند شاه نیست، ما در همین بیابان خیمه اى برمی افروزیم و آتشى روشن میکنیم و امشب را بسر میآوریم.
کشاورز از ماجراى در بیابان ماندن شاه و همراهانش باخبر شد، نزد شاه آمد و پس از احترام شایان، گفت: از مقام شاه چیزى کاسته نمیشد، ولى نگذاشتند که مقام کشاورز، بلند گردد.
این سخن کشاورز، مورد پسند شاه واقع شد، همان شب با همراهان به خانه کشاورز رفتند و تا صبح آنجا بودند. صبح شاه جایزه و لباس و پول فراوانى به کشاورز داد.
زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میکشد (با زبان خوش میتوان دلهای سخت را نیز آرام کرد)