به گزارش مجله خبری نگار،بعضی اوقات شما وارد ماجرایی میشوید که نه راه پس دارید و نه راه پیش، به رازی پی میبرید که ممکن است بازگو کردن آن پیش دیگران، به ضرر خودتان نیز تمام شود، در این صورت ناچار هستید که راز را تنها در دل تان پنهان کرده و به کسی نگویید.
در مواردی این راز آن قدر مهم است که ممکن است حتی برای پوشیده ماندن آن تهدید نیز بشوید و از شما خواسته شود راز نگه دار باشید.
مواقعی هم وجود دارد که به خاطر مصلحت کسی که رازش پیش شما افشا شده، مجبور هستید راز دار باشید در این مورد نیز ضرب المثل ” شتر دیدی ندیدی” کاربرد دارد.
ضرب المثل “شتر دیدی ندیدی ” نیز مانند بیشتر ضرب المثلهای زبان پارسی بر گرفته از داستانی است که آن را با هم میخوانیم!
مردی در صحرا به دنبال شترش که گم شده بود، میگشت که پسر با هوشی را دید.
مرد از پسر پرسید: شتر مرا ندیده ای؟
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله.
پسر دوباره پرسید: آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود؟
مرد گفت: بله. حالا بگو شتر من کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلایی سر شتر او آورده به همین خاطر پسر را پیش قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست گفتی؟
پسر گفت: در راه، روی خاک اثر پای شتری را دیدم که فقط سبزههای یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بوده است.
بعد دیدم در یک طرف راه بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است، و، چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسر خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی حواست باشد تا زبانت باعث دردسر نشود، پس از این به بعد شتر دیدی، ندیدی!