سریال واکینگ دد را میتوان از جمله طولانیترین برنامههای تلویزیونی دانست که هنوز هم بینندگان بسیاری دارد. در ادامه این گزارش ده راه که به کمک آن میتوان موتور این سریال را روشن نگه داشت را بررسی میکند.
به گزارش مجله خبری نگار به نقل از اسکرین رانت، واکینگ دد در طول سالها نوسانات زیادی را در تعداد مخاطبان تجربه کرده است، بااینهمه بهعنوان یکی از پرمخاطبترین سریالهای دنیا شناخته میشود و با قدرت به کار خود ادامه میدهد. بهصورت میانگین هر اپیزود این سریال بین 3 تا 4 میلیون بیننده دارد. تماشای فصل پایانی واکینگ دد تقریباً بیش از دو برابر فصلهای ابتدایی است و همین امر بیانگر اقبال آن در میان مخاطبان است. اما اگر سازندگان مراقب نباشند این روند صعودی و همه نقشههایی که برای فصول بعدی کشیدیم، نقش بر آب میشود.
جنگ بازماندگان با نجوا کنندگان متعصب محور اصلی فصل ده بود و چالشهای جدیدی در این فصل به وجود آمد. خبر خوشحالکننده برای هواداران واکینگ دد اینکه با رعایت اصولی میتوان به بازگشت مردگان متحرک در فصول بعدی نیز امیدوار بود. در ادامه این ده راه را باهم بررسی میکنیم.
در فصل 3 گفته شد «ریک» و بازماندگان در یک زمستان سرد و طاقتفرسا گذشتند، همچنین در پایان فصل 9 شاهد دستوپنجه نرم کردن آنها با طوفان زمستانی بودیم. اما اینهمه چیزی است که در طول این سالها از زمستان دیدیم. به نظرتان وقت این نرسیده زمستان و سرمای استخوان سوز آن به سریال تزریق شود؟ هرچند در این فصل فیلمبرداری از لحاظ لجستیکی سخت است، اما با یک فیلمنامه حسابشده و چالشبرانگیز میتوان از پس این موضوع هم برآمد.
درهرصورت دنبال کردن یک دنیای آخرالزمانی و رفتار مردگان متحرک در دمای زیر صفر چیزی نیست که بتوان بهسادگی از آن گذشت. شاید زمستان بتواند رونق را به واکینگ دد برگرداند.
یکی از دردناکترین لحظات برای هواداران واکینگ دد کشته شدن شخصیتهای دوستداشتنی بهوسیله زامبیها یا توطئههای رذیلانه انسانی است. اما بعضی از شخصیتها مدتزمان زیادی در دنیای واکینگ دد هستند و با نهایت بیرحمی باید بگوییم حذف آنها از سریال میتواند خون تازهای به این دنیای آخرالزمانی تزریق کند.
با خروج «میشون» از سریال، وقت آن رسیده کمی بیرحمانه به سرنوشت شخصیتهای قدیمی مثل «دریل» فکر کنیم. از این گذشته سالها پریشانی و مصیبت بعضی از شخصیتها را دنبال کردیم، بد نیست استراحتی به آنها بدهیم.
در چند فصل گذشته واکینگ دد، تمرکز از تلاش همهجانبه برای بقا به درگیریها و اختلافات تمدنهای انسانی تغییر کرد و بنابراین خطر زامبیها عملاً به موضوعی فرعی تبدیل شد. اما این روند میتواند در آینده تغییر کند. با ویرانی هیلتاپ در آخرین حمله نجواگران و بیخانمانی بازماندگان، فرصت طلایی برای جستجوی آنها در مراتع سبز به وجود میآید که میتواند علاوه بر خارج کردن داستان از بنبست، چالشها و داستانهای جالب و جدیدی را به سریال اضافه کند.
باوجوداینکه حملات زامبیها و درگیریهای تمدنها پتانسیل بالایی برای ادامه داستان دارد اما چرا با اضافه کردن خطاهای انسانی، اندکی هیجان به داستان تزریق نکنیم؟ مثلاً از نظر تئوریک نیروگاههای هستهای در صورت دسترسی به منابع خارجی میتوانند بهصورت نامحدود به کار خود ادامه دهند. حالا تصور کنید با یک خطای انسانی عمدی، این نیروگاهها دچار مشکل شوند.
مشابه این سناریوی رستاخیزی را پیشتر در سریال 100 نفر (The 100) دیدیم، بااینحال واکینگ دد قطعاً بستر مناسبتری برای بروز این فجایع است و از این گذشته چیزهای زیادی برای محافظت و نجات وجود دارد.
در صفحات یک کمیک بوک هر اتفاقی ممکن است و ازآنجاییکه تمایل به واقعگرایی در برنامههای تلویزیونی بیشتر است، به تصویر کشیدن این حجم از فانتزی سخت است. در طول این سالها واکینگ دد از این مأموریت سربلند بیرون آمده و یک جامعه برخاسته از خاکستر تمدنهای قدیمی را بهخوبی تصویر کرده، اما گاهی جدی گرفتن این حجم از فانتزی سخت است.
از حمله به زامبیها به سبک اسپارتان های فیلم 300 تا ببرهای وحشی، اندامهای مکانیکی و سلاحهای خلاقانه، این سریال را از مسیر واقعگرایانه خارج کرده است. خوشبختانه هنوز ریلها از بین نرفته و میتوان به بازگشت یک جامعه منطقیتر امیدوار بود.
شخصیت «نیگان» تا اینجا به کمیک بوک بسیار نزدیک است اما به نظر میرسد با روند واکینگ دد پس از درگیری نجوا کنندگان، باید توجه بیشتری به او داشته باشیم. «نیگان» یکی از اعضای وحشی است که نه بازماندگان و نه مخاطبان به او اعتماد کامل ندارند.
قرار دادن این شخصیت در کانون فصل 11 به او این امکان را میدهد تا به یکی از اعضای پذیرفتهشده جامعه شده یا استارت خروج او از سریال زده شود. در صورت حضور این شخصیت در فصول بعدی نمیتوانیم او را با روند قبلی دنبال کنیم. نویسندگان باید فشار اجتماعی را از دوش «نیگان» بردارند و به او فرصت دیگری برای اثبات وفاداری دهند.
بعضی از شرورترین و سادیستیک ترین ضدقهرمانهای دنیا توسط واکینگ دد راهی صفحه تلویزیون شدند. اما واقعاً نیازی نیست هر فصل یک ضد قهرمان تمامعیار معرفی شود. چرا با آدم خوبهای هر دو طرف که به فکر برونرفت از بحران هستند، طرف نباشیم؟ بهویژه پس از تقابل طولانی انسان در برابر انسان.
یکی از مهمترین مضامین این سریال فشار بر بشریت است. فشاری که باعث میشود از امکانات ابتدایی برای برآورده کردن آرزوهای کوچکش استفاده کند. اما چند سالی است که تعدد ضدقهرمانها، مانع رسیدن به این اهداف میشود.
تمام چیزی که تاکنون از دوران آخرالزمانی حمله زامبیها دیدیم، در دهکدههای حومه آمریکا اتفاق میافتد. حالا تصور کنید شهری در خود آمریکا وجود داشته باشد که مردم آن جان سالم به دربردند و درست در زمانی که بازماندگان در حال جنگ هستند، قدرت خود را بازآفرینی میکنند. ازآنجاییکه هدف واکینگ دد از بین بردن ناامیدی و تفکرات نهیلیستی است، پس قدم گذاشتن به جهانی بزرگتر و بازگشت همهچیز به حالت عادی ممکن است.
باگذشت ده فصل هنوز هم اطلاعات کمی از شیوع این ویروس آخرالزمانی و تبدیلشدن انسانها به زامبی داریم. وقت آن رسیده که پاسخهای دقیقتری به سؤالاتمان داده شود. مثلاً اینکه ویروس تا چه حد گسترشیافته؟ میزان خسارات وارده چقدر است؟ آیا تمام دنیا آلوده است؟ وضعیت همهجا به بدی آن چیزی است که ما میبینیم؟ آیا کسی توانسته شرایط را تا حدی کنترل کند؟
همه اینها سوالاتی است که مخاطبان بیصبرانه منتظر پاسخشان هستند. هرچند چگونگی روابط میان انسانها در یک دنیای تاریک اهمیت دارد اما نه بهاندازهای که از اصول بنیادین غافل شد.
تا به اینجای کار بزرگترین قدرت واکینگ دد، اقتباس درست از کمیک بوک اصلی است. بسیاری از داستانها و شخصیتهای جالب این سریال از جمله فرماندار، بازماندگان و نجوا کنندگان بی کموکاست از منبع اصلی برداشت شدند. اما به نظر میرسد قطار به ایستگاه پایانی خود نزدیک شده و نویسندگان باید فکری به حال موارد و داستانهای تازه بکنند.
به یاد داشته باشید گیم آف ترونز وقتی به یک فاجعه تمامعیار تبدیل شد که گروه نویسندگان بدون حضور نویسنده اصلی شروع به نوشتن فیلمنامه کردند، پس واکینگ دد برای جلوگیری از تکرار تاریخ باید با احتیاط عمل کند.
منبع: ویجیاتو