کد مطلب: ۱۸۳۲۵۰
زینب که مى‌دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‌اى از ضعف و پشیمانى در خاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا این قربانى را قبول فرما!»

به گزارش مجله خبری نگار،  همزمان با فرا رسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأت‌های مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه صوت روضه، زمینه، واحد و شور متناسب هر روز منتشر خواهیم کرد.

در یازدهمین روز ماه محرم در هیأت‌های مذهبی به عزاداری برای کاروان اسرا پرداخته می‌شود.

خلاصه‌ای از ماوقع روز یادهم محرم و کاروان اسرا ارائه می‌شود:

حرکت کاروان اسیران از کربلا

عمربن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال ۶۱ هـ. ق. تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد، سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدن‌ها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.

این سرهاى پاک که مجموع آن‌ها با سر امام علیه السلام به ۷۲ سر نورانى مى رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد.

۱. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر!

۲. قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!

۳. قبیله تمیم، هفده سر!

۴. قبیله بنى اسد، نه سر!

۵. قبیله مذحج، هفت سر!

۶. سایر قبایل، سیزده سر!

چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را بر شتر‌ها سوار کردند. حضرت زین العابدین (علیه السلام) را هم در حالی که بیمار بود، با غل و زنجیر بر اشتری سوار کردند. هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد.

مشاهده آن صحنه‌هاى دلخراش با آن بدن‌هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‌توانست هر بیننده‌اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى علی‌ها السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه‌السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‌زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.

حضرت زینب (سلام الله علیها) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آنکس که ریسمان خیامش را قطع کردند! به فدای آنکس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد! به فدای آنکس که جان من فدای او باد! به فدای آنکس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند! به فدای آنکس که از محاسنش خون می‌چکید». زینب که مى‌دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‌اى از ضعف و پشیمانى در خاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».

نکته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب (سلام الله علیها) آن است که شهادت امام حسین (علیه السلام) و غارت خیمه‌های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرموده‌اند در حالی که بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است. از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبه‌ای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گم راهی میلیون‌ها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه کربلا را نیز که ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی کردند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین (علیه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال ۱۱ هـ. ق. آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین (علیه السلام) آماده کرده بودند.

اسامی اسرای اهل بیت (علیهم السلام)

«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مى‌نویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آن‌ها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیه السلام بودند.

از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:

زینب کبرى علی‌ها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام، سکینه دختر امام حسین علیه السلام، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیه السلام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه السلام.

اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق آن‌ها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را، چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.

برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون

عمر بن سعد روز یازدهم محـرم به کوفه آمد و عبـیدالله بن زیـاد، بـا برگزاری مجلس باشکوهی، اذن عمومی داد تا مردم در مجلسش حاضر شوند. آن گاه سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را مقابل او گذاشتند و او به آن نگاه و تبسم می‌کرد و با چوبی که در دست داشت جسارت می‌کرد. در این هنگام زید بن ارقم برخاست و در حالیکه می‌گریست، فریاد زد: «چوبت را از لب و دندان حسین (علیه السلام) بردار که من با چشم خود دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و اله) لبان مبارک خویش را بر همین لب و دهان گذارده بود!» ابن زیاد ملعون به او گفت: «اگر پیرمردی سالخورده نبودی و عقل خود را از دست نداده بودی، گردنت را می‌زدم!» پس در این هنگام زید از جا برخاست و روانه خانه‌اش شد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر