به گزارش مجله خبری نگار،بعضی از افراد به خاطر کینهای که از اطرافیان دارند، سوء تفاهمهای بین روابط با آنها را طوری جلوه میدهند که دیگران آنها را گناه کار دانسته و سر زنش کنند، در صورتی که واقعا این طور نیست و میتوان با کمی تحقیق مقصر اصلی را شناسایی کرد.
در چنین موقعیتی است که ضرب المثل ” آش نخورده و دهن سوخته ” دربارهی کسی که مقصر نیست به کار میرود.
بعضی از انسانها نیز با بد شانسیهایی در زندگی مواجه میشوند و در موقعیتی قرار میگیرند که این ضرب المثل دربارهی آنها به کار میرود.
متاسفانه بعضی وقتها این افراد هیچ وقت نمیتوانند بی گناه بودن خود را ثابت کنند و برای همیشه مورد تهمت و قضاوت نا عادلانهی دیگران قرار میگیرند.
در واقع این ضرب المثل به ما یاد آوری میکند که برای قضاوت در هر مسئله و دربارهی هر شخصی باید از تمامی اتفاقات پنهان و آشکار ماجرا اطلاع داشته باشیم و فقط از روی ظاهر قضاوت نکرده و تصمیم نگیریم.
ریشه این ضرب المثل نیز مانند اکثر ضرب المثلهای پارسی بر گرفته از داستانی است که در زیر آن را میخوانیم:
در روزگاران قدیم مرد ثروتمندی در شهری زندگی میکرد. روزی او برای فخر فروشی و نشان دادن لوازم جدیدی که برای خانه اش خریده بود، دوستش را به خانه اش دعوت کرد.
مرد ثروتمند قبل از رسیدن مهمان به همسرش گفت که بهترین غذاها را آماده کند و در ظرفهای گران قیمتی که خریداری کرده بود، قرار داده و با آنها از دوستش پذیرایی کند، تا او را متوجه پیشرفتش شود.
همسر مرد که از فخر فروشیهای او خسته شده بود به او گفت ما باید از ثروتی که داریم برای راحتی و آسایش خود مان استفاده کنیم نه فخر فروشی به دیگران، اما مرد به حرفهای او توجهی نکرد و زن مجبور شد طبق خواستهی شوهرش کارها را انجام دهد.
کم کم زمان موعود فرا رسید و مهمان به خانهی مرد ثروتمند آمد و از همان زمان ورود متوجه شد که دلیل دعوتش چه بوده است، به همین علت تصمیم گرفت به هیچ کدام از غذاهایی که برایش آماده شده لب نزند.
موقع نهار شد، مرد ثروتمند سفره را چید و به مهمان گفت: از این آش بخورید و رفت تا پلو را بیاورد، اما غافل از این که فراموش کرده قاشق بیاورد.
چند دقیقه بعد او دوباره با ظرف پلو وارد اتاق شد، اما زمانی که دید مهمانش دستش را روی دهانش گذاشته است، گفت: چه اتفاقی افتاده؟ دهانت سوخت؟
در همین لحظه همسر مرد ثروتمند با آب و قاشقهایی که در دست داشت وارد اتاق شد و گفت: او که هنوز چیزی نخورده است، زیرا قاشقها را من تازه آوردم.
مهمان هم با تعجب گفت: آش نخورده و دهن سوخته؟!
مرد متوجه اشتباه خود شد و فهمید آن قدر غرق در نشان دادن لوازم گران قیمت خود بوده که اصلا یادش نبوده که مهمانش هنوز آشی نخورده که دهانش بسوزد.
معنی و مفهوم: کسی که گناهی مرتکب نشده به اشتباه مورد تهمت و قضاوت قرار میگیرد.
در گذشتههای بسیار دور، در یکی از شهرهای ایران بازاری وجود داشته است. در یکی از این حجرهها که به پارچه فروشی شهرت داشته است، جوانی بهعنوان شاگرد فروشنده کار میکرد که بسیار خوش برخورد، منظم و خجالتی بوده است.
زن صاحب مغازه از مهارت بالایی در طبخ غذا برخوردار بوده است و در پختن آش سلیقهی زیادی به خرج میداد و همه از خوردن آن لذت میبردند.
روزی صاحب مغازه کسالتی پیدا میکند و در خانه بستری میشود. آن روز شاگرد او به تنهایی مغازه را اداره میکند و نزدیک ظهر به او اطلاع میهند طبیبی را برای بهبود حالش به خانهی او ببرد.
طبیب پس از معاینه او داروهایی را برای وی تجویز میکند. سپس شاگردش به بیرون از خانه رفته و داروها را تهیه کرده و به خانهی او بر میگردد. همسر صاحب مغازه که برای ناهار آش درست کرده بود سفرهای پهن میکند و از پسر میخواهد که غذا را با هم میل کنند.
او که فردی خجالتی بود در ابتدا دعوت آنها را رد میکند، اما با اصرار و تعارف همسر صاحب خانه مواجه میشود و دعوت آنها را میپذیرد.
در این هنگام تاجر به حیاط رفته و دست و صورت خود را میشوید و همسرش هم برای آوردن وسایل سفره به آشپزخانه بر میگردد.
پسر جوان برای اینکه ناهار مزاحم این خانواده نباشد با خود کمی فکر میکند و به این نتیجه میرسد که بهترین راه این است که دستانش را روی دندان خود بگذارد و طوری نقش بازی کند که انگار دندانش درد میکند.
مرد بیمار زمانی که برای خوردن آش به داخل خانه برمیگردد شاگردش را در حالی که دست روی دهان خود گذاشته است میبیند و با تعجب از او میپرسد که آنقدر گرسنه بودی و طاقت نیاوردی تا آش کمی سرد شود؟
در این میان همسر او فرا میرسد و این گفتهها را میشنود و به تاجر میگوید که من الان قاشقها را آوردم و چطور ممکن است که بدون استفاده از قاشق توانسته باشد آش را میل کند؟ پس صاحب مغازه متوجه میشود که اشتباه کرده است و بلافاصله از پسرک عذر خواهی میکند.